ائتلاف سازمان نصر و شعلهایهای جاغوری
جنگها و تنشهای گروهی میان نهضت اسلامی افغانستان، سازمان نصر افغانستان، حزب اسلامی افغانستان، حرکت اسلامی افغانستان و جبهه متحد افغانستان از سالهای 1359 تا 1371ش در جاغوری ادامه داشت و افراد زیادی جانهای شانرا از دست دادند. رهبران و فرماندهان مشهور این گروهها از سازمان نصر ابوذر غزنوی و خداداد عرفانی بودند. از حزب اسلامی ابراهیم عباسی پاتو، حسین علی پیروز از پشی و قوماندان غلام حیدر چهل باغتوی پشی بودند. از نهضت اسلامی ، غلام سخی واثق از لومان، حسین علی چمران از چهل باغتوی پشی، از فرماندهان نهضت محسوب میشدند.
تنش میان حزب اسلامی و نهضت اسلامی از سال 1370 فروکش کرده و میان این دو گروه، ائتلاف به سرِ قدرت شکل گرفت. نهضت اسلامی سازمان نصر را از منطقه متواری کرده و ساختمان ولسوالی را بهعنوان مقر فرماندهی انتخاب کردند.
درین میان برخی از نیروهای مسلح که بنام شعلهای خوانده میشدند، تحت پوشش حزب اسلامی و بعضاً در نهضت اسلامی فعالیت میکردند. مشکل شعلهایها نسبت به دیگر گروهای جهادی بیشتر بود. زیرا شعلهایها در درون شان نیز در یک تشکیلات واحد و تحت رهنمون یک خط و مش سیاسی قرار نداشتند. هر کدام از گروهای سیاسی شعلهای، وابسته به برنامههای سیاسی تشکیلاتی سازمان خودشان بودند. مثلاً برخی ازین افراد سامایی بودند، بعضی به سازمان رهایی عضویت داشتند و جمعی هم متعلق به دیگر جریانهای چپ بودند. ازین لحاظ آنها مدام در یک پراکندگی سیاسی و تشتت فکری قرار داشتند.
وقتی مامور احمد در تابستان 1371ش، توسط حزب اسلامی و نهضت اسلامی در جاغوری ترور میشود، شعلهایها جای شانرا درین دو تشکیلات مناسب نمیبینند و در صدد ایجاد یک سازمان دیگر میشوند. از جمله اسماعیل دانش از گردن سنگ، توسط هسته مرکزی چپها در پاکستان تقویه شده برای شان کمکهای نقدی و تسلیحانی جمعآوری میشود. (معلم ناظر عباسی 2023)
در کنار بریدن شعلهایها از حزب اسلامی، برخی از مخالفان واثق نیز تحریک میشوند تا از حاکمیت نهضتیها احساس بیزاری کرده وارد یک ائتلاف دیگر شوند. در پهلوی این دو موضوع، بعضی از علل و عوامل دیگر مثل تضادها و اختلاف میان طایفهها نیز یکجا شده دست به دست هم میدهد و در اول میزان سال 1371ش، جلسه گستردهای علیه اقتدار حزب اسلامی و نهضت اسلامی در ریگگ، خانه حکیم سرخه تشکیل میشود. درین جلسه حدود پنجاه نفر عمدتاً نیروهای چپ شعلهای از تمامی گروها، به شمول مخالفین واثق لومانی، گردهم میآیند و تصمیم میگیرند که حزب وحدت را در جاغوری مستقر بسازند.
درین جلسه از ممدگ، زوارشاه زبردست، سرور صالحی، ضیاه پسر سرمعلم ایوب، معلم رفیع، جاوید، خادم ارشاد، جگلن ظاهر، دانش گردن سنگ، دو نفر از هیچه، دو نفر از رفقای معلم قاسم بابه و چند نفر از اطراف غرب سنگماشه، چند نفر از ناوه لومان و چند نفر از غجور و کته سنگ گیرو و دیگر مناطق شرکت کردند. (سرور صالحی ناظر جلسه)
علت اصلی این جلسه، نگرانی از تهدیدات واثق لومانی بوده است که بچههای چپ را در هر جایی که بودند میترساند و بهنوعی آنان را مورد آزار قرار میداد. چنانکه از دکانداران مالیات جبری جمع کرده و آنانی که در دیگر گروهها بودند نیز سرِ شان فشار میآورد. (به مدخل ابراهیم خانو مراجعه شود)
درین جلسه تصمیم میگیرند که برای حفظ و بقای بچههای چپ، باید حزب وحدت را در جاغوری تقویت کرده و در تشکیلات آن مدغم شوند. تا آنزمان حزب وحدت در جاغوری نفوذ نکرده و خداداد عرفانی که از فرماندهان سازمان نصر بود، هیچ گونه مقر و پایگاه نظامی در جاغوری نداشت. وی فقط همراه چند نفر نظامی از ترس دیگر گروههای مثل حزب اسلامی و نهضت اسلامی در نیقلعه قرباغ مستقر بود. بهخصوص بخاطر ترور چمران پشی نیز از منطقه فراری شده و قادر به بازگشت نبود.
در جلسه فیصله میشود که خداداد عرفانی را باید از نی قلعه آورده و نیروهایش در منطقه جابجا شود. پس از اینکه کلیه نیروهای نظامی از قرباغ و دیگر مناطق بهصورت مخفیانه گسیل شده و در قریههای جاغوری پناه داده شود، جنگ را از هیچه شروع کرده و همهی نیروهای حزب اسلامی و نهضت اسلامی را در معرض تهاجم قرار داده تار و مار کنند.
از نتیجه آن جلسه، فقط سرور صالحی مخالفت کرده میگوید، شما کدام بدیل دیگری ندارید که از زیر چقگ (چکان) بلند شده زیر نودو (ناوهدان) مینشینید؟ چنانکه از زیر لوای یک ارتجاع بیرون میشوید و ارتجاع هارتر را تقویت میکنید. حزب وحدت یعنی سازمان نصر. سازمان نصر همان ایدئولوژی و خط و مشی دارد که بر حزب وحدت مسلط است. اگر شما چنین شیوه عقبگرد سیاسی را در پیش بگیرید، یقیناً هر یکی تانرا حزب وحدت دانه به دانه خواهد کشت. (مصاحبه با سرور صالحی 2023)
همهی شرکت کنندگان جلسه، منجمله اسماعیل دانش میگوید که حزب وحدت فعلاً فرق کرده و کلیه گرایشهای سیاسی را در تشکیلات حزب میپذیرد. به این ترتیب، اکثریت مطلق اعضای جلسه، اسماعیل دانش را بهعنوان فرد رابط با عرفانی انتخاب میکند. سرور صالحی و ضیاه پسر معلم ایوب نیز دانش را با موتور سیکلت بدرقه کرده باهم پیش خداداد عرفانی در نیقلعه میروند و تصمیم جلسه را به عرفانی مطرح میکنند. عرفانی بلافاصله از تصمیم استقبال میکند و خودش نیز از آوارگی و ترک منطقه رهایی مییابد.(همان)
پس از آن، اولین گروپ نظامی نصریها را که از منطقه بهدلیل ترور چمران فراری بودند، بچههای هیچه در منطقه میآورند و در خانهها بهصورت مخفیانه پناه میدهند. همینطور دیگر گروپهایی که از قرهباغ، غزنی و بامیان توسط نصریها بخاطر تشکیل حزب وحدت در جاغوری درخواست کرده بودند، شبانه در مناطق پاتو، بابه و تیلوم بهشکل سری جابجا میشوند.
عملیات اعزام نیرو و جابجایی نظامیان در مناطق موردنظر، به این دلیل موفق میشود که جگلن ظاهر، سرگروپها را آموزش شفر مخابراتی میدهد تا در جریان تماسگیری با مخابره، موضوع عملیات افشا نشود. وقتی کد شفرگویی جملات به اعداد تبدیل شده و مفهوم خوب رسانده میشود، نهضتیها و حزب اسلامی قادر نمیشوند مکالمات مخابره آنان را بفهمند و ازین خاطر همهی نظامیان شان پرخاو (غفلت) میشوند. (همان)
خلاصه این جلسه به ابتکار شعلهایها برپا میشود و هدف آن تشکیل و تقویت حزب وحدت بود. زیرا حزب اسلامی که درین اواخر متحد نهضت بود، تاخت و تاز بیشتر داشته و نهضتیها به فرماندهی واثق و آخوند سلمان ماموراحمد را چند ماه پیش ترور کرده بودند. (به مدخل گروههای مسلح چهل باغتوی پشی مراجعه شود)
گرچه شعلهایها مثل گروههای جهادی متشکل نبوده و سازماندهی واحدی نداشتند، اما کشته شدن مامور احمد، تلنگری بود که تمامی اعضا و هواداران نیروهای چپ متعلق به روابط شعلهایها را تحریک کرد تا حزب اسلامی و نهضت اسلامی در جاغوری از قدرت کنار بروند و جایش را حزب وحدت بگیرد.
پس از فیصله جلسه، فردا شب در خانه سرور صالحی و جاوید ممدگ پیرامون براندازی واثق اقدامات فوری صورت میگیرد و تمامی گروپها و فرماندهان نظامی شعلهایها و برخی از نظامیان لومانی مخالف واثق و دیگر مخالفان در راستای سقوط نهضتیها اقدام فوری مینمایند. حکیم نیازی که از موضوع خبر میشود، وانمود میکند که بهصورت تصادفی در خانه جاوید آمده است، تمامی افراد شعلهایها را میبیند و آنان را مورد خطاب قرار داده میگوید: «آهای شعلهایها، اگر موفق شدید قوماندان مرا (واثق) کشتید، من به شما تسلیم میشوم، اما اگر نکشتید، من از تک تک شما انتقام خواهم گرفت.» (سرور صالحی)
حکیم نیازی در آنزمان یکی از فرماندهان نهضتی بود که بهنوعی از جریان خبر شده خودش را جاده صاف کن شعلهایها معرفی میکند. وی گرچه یک هفته قبل از ترور مامور احمد به وی پیام میدهد که واثق و آخوند سلمان هردو پلان ترور ترا دارند، اما ماموراحمد سهلانگاری کرده نمیتواند خودش را محافظت کند و سرانجام ترور میشود. (مراجعه شود به مدخل گروههای مسلح چهل باغتوی پشی)
سرانجام گروپهای نظامی شعلهایها و نیروهای کمکی عرفانی که برای وحدتسازی از قرباغ، غزنی و بامیان آورده بودند، در هیچه و بابه جابجا شده جنگ را از آنجا آغاز مینمایند. پس از فتح هیچه و بابه، تمامی نیروهای شعلهای و دیگر نیروهای مربوط به عرفانی به ولسوالی جاغوری که مقر نهضتیها و واثق بود حمله میکنند. جنگ در برفباری زمستان شروع میشود و فقط یک روز دوام میکند. نیروهای مهاجم قصد کشتن واثق را داشتند که در ساختمان ولسوالی در محاصره قرار داشت. شب وقتی از برج سمت اولیاد سرِ ولسوالی حمله میکنند، دونفر از نیروهای مهاجم ائتلافی کشته میشوند و نهضهتیها مقاومت میکنند. سرانجام واثق با استفاده از لباس سفید برفی، خودش را از راه فرعی حصار ولسوالی بیرون کشیده فرار میکند. وی مسیر جوی آب را انتخاب کرده بخاطر ترس از افشای جای پای، خودش را به لومان میرساند.
وقتی ولسوالی فتح میشود، هشت نفر از نهضتیها کشته میشود و حزب وحدت رقیب را از منطقه متواری میسازد. نگارنده که در ماه حوت 1371 از کابل در غزنی آمدم، واثق، آخوند سلمان و دیگر نیروهای نظامی را یکجا در پایگاه ککرگ غزنی دیدم. هردو گروه حدود چهل نفر بودند. داکتر شاه جهان آنان را پناه داده بود. من وقتی با آنان ملاقات کردم، آخوند سلمان کنجکاو شده دونفر نظامی از چهل باغتوی پشی که آنجا بودند را به تعقیبام فرستاد. زیرا وی فکر میکرد که من از جانب کدام گروپ شعلهای مامور شدهام. در حالیکه من بخاطر کارهای شخصی به کابل رفته بودم.
بهرحال شعلهایها موفق شدند که نهضتیها و حزب اسلامی را از قدرت ساقط کنند و در بهار 1372 به چهل باغتوی پشی نیز حمله کرده آنجا را نیز فتح کردند. (به مدخل خالقداد حسنی مراجعه شود) اما قدرت اینبار در انحصار عرفانی باقی ماند و به شعلهایها چیزی نرسید. چنانکه بعدها اسماعیل دانش، یکی از فرماندهان شعلهای در حزب وحدت، علیه عرفانی شورش کرد و انتظار داشت معلم قاسم شعلهای نیز از وی حمایت کند. معلم قاسم ابتدا با وی تعهد کرده بود تا از جبهه مستقلی که دانش تشکیل داده بود حمایت کند، ولی وقتی نیروهای دانش به بابه مستقر شدند، معلم قاسم به وی گفته بود بابه را ترک کند و او از دانش حمیات نخواهد کرد. دانش مجبور شده نیروهایش را از مسیر جاله به مقصد سیاه زمین حرکت میدهد، اما در جاله عرفانی و حکیم نیازی با نیروهای شان، راه او را سد کرده محاصره میکنند. پس از اینکه درگیری نتیجه نداده بود، عرفانی راه مذاکره را با دانش باز کرده از طریق افراد مصلح به وی قول داده به قرآن سوگند میخورد که جان آنان در امان است و برای حل مشکلات همرای شان گفتتگو میکند. وقتی دانش سنگر را رها کرده برای مذاکره به سمت عرفانی و حکیم نیازی میآید، وی را همراه بادی گارد اش به گلوله میبندند. (سرور صالحی به نقل از زوارشاه)
سرانجام نتیجه حمایت شعلهایها از عرفانی و حزب وحدت، زمینه سرکوب تدریجی و خلع ید دایمی آنها را فراهم ساخت. دانش کشته شده و چهل نفر نظامیاش در حزب وحدت مدغم شدند. معلم قاسم نیز به مرور زمان از یک قوماندان نظامی حزب وحدت به یک فرد عادی تنزل یافت. در حالیکه شعلهایهای جاغوری در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی نه تنها در جاغوری، بلکه در کل افغانستان نقش مهمی ایفا کردهاند. به چند مورد اشاره میکنم:
زمانی که حکومت خلق و پرچم عرصه را در کابل به شعلهایها تنگ میکند، اسماعیل دانش و خلیفه علی یاور ممدگ، داکتر فیض احمد، رهبر سازمان رهایی را از کابل فراری داده در جاغوری میآورند و در فرصت مناسب وی را از جاغوری بهصورت قاچاقی به پاکستان میفرستند. خلیفه علی یاور بعداً در جنگ دایه کشته شد. (به مدخل سیماسمر مراجعه شود)
همچنان داکتر اکرم یاری و صادق یاری از شعلهایهای جاغوری بودند که جنبش چپ مائوئیستی را در افغانستان بنیانگذاری کردند که توسط خلق و پرچم گرفتار و تیرباران شدند. جنبش چپ افغانستان متاثر از اندیشه این دو برادر بوده است.
در اوایل دهه شصت، شعلهایهای تحت پوشش اتحادیه مجاهدین، موسسات خیریه و تجهیزات نظامی زیادی را وارد جاغوری کردند که توسط نیروهای پیرو خط امام (نهضت، سپاه، نصر، جبهه متحد) سرکوب شدند. (به مدخل گروههای مسلح چهل باغتوی پشی، و اعلامیه شورای روحانیت جاغوری مراجعه شود)
بعدها داکتر سیماسمر، امکانات چندین باب مکتب را در جاغوری میفرستد و شفاخانه شهدا را نیز در جاغوری ایجاد مینماید، اما از طرف گروههای مسلح جاغوری، هیچ گونه استقبال از سیماسمر صورت نمیگیرد.
همچنان برخی از موسسات خیریه و پروژههای انکشافی نیز توسط شعلهایها در جاغوری ایجاد شده بود، اما فعالین آنها پیوسته توسط گروههای حاکم منطقه سرکوب میگردید. از جمله موسسه کمیته اتریش در جاغوری که توسط حکیم سرخه سامایی تأسیس شده بود، بارها توسط شورای روحانیت تنبیه میشد.
برخی از شخصیتهای علمی و فرهنگی مثل معلم ایوب و سرکاتب ایوب که سالها در امر تدریس و تعلیم شاگردان مکاتب فعالیت میکردند، هرگز توسط گروهها دلجویی نشدند، بلکه بارها مورد آزار و سرزنش قرار میگرفتند.
سازمان رهایی افغانستان، بارها در جاغوری دوا، مواد غذایی و دیگر لوزام میفرستاد. از جمله شریف گلستانی چهل باغتوی پشی نیز چند بار دوا و مواد غذایی از طرف سازمان رهایی در منطقه آورد. آخرین بار از طرف کمیته امداد غرجستان یک موتر گندم در جاغوری آورده توزیع کرد. (به مدخل شریف گلستان مراجعه شود)
اما همانطور که پیشتر هم توضیح دادم، شعلهایها در جاغوری متشکل نبودند و بدین لحاظ سازماندهی سیاسی منظمی نداشتند. بعضی وقتها تنشهای درون گروهی خودِ شعلهایها نیز موجب میشد تا آنها میان شان وحدت نظر نداشته باشند. تضاد میان سازمان رهایی و ساما از یک جانب و اختلاف درون تشکیلاتی میان هر یکی ازین گروهها، بعضی وقتها تنشهای شانرا حادتر میکرد و موجب ترور یکدیگر میگردید. از جمله انجنیر عنایت توسط سازمان رهایی در خانهاش مورد حمله قرار گرفت، اما جان سالم به در برد و تنها خسرمادرش که از هیچه بود کشته شد. (معلم ناظر عباسی)
یا تصمیم ترور خودِ اسماعیل دانش توسط سازمان رهایی. وقتی دانش به پاکستان میرود، در جلسه از رفقایش انتقاد میکند که قصد داشته وی را ترور کند. (سرور صالحی)
بهرحال، شعلهایها در جاغوری زیاد تلاش کردند تا قدرت سیاسی را از آن خود کنند اما موفق نشدند. آنان حتا برخی از اقوام دیگر را نیز در جاغوری در قالب پروژههای دیگر مستقر کردند. مثل داکتر جواد، حاجی باقی و غیره که در جاغوری بچههای چپ را تعلیمات نظامی میدادند. بعضی ازین افراد مثل عارف جویا، معلم علی محمد، مامور حسن و غیره منطقه را ترک کردند ولی برخی ماندند.
در اقدام اخیر که شعلهایها، وحدتیها را به قدرت رساندند، آخرین مقاومت شعلهایها در جاغوری از هم پاشید و سازمان نصر در پوشش حزب وحدت تمامی مخالفین چپ و راست را از سرِ راهش برداشت و قدرت را مکمل قبضه کرد.
برخی از شعلهایهای جاغوری که در کویته پاکستان فعالیت فرهنگی میکردند نیز در سال 1999 طی یک انشعابِ درون تشکیلاتی منطقهای از هم پاشید و لانهی شبهه سیاسی آنان فروریخت. شعلهایهای جاغوری همه دستهجمعی که بیش از ده تن بودند، از حزب کمونیست افغانستان که انجنیر حسین قرباغ رهبری آن حزب را بهعهده داشت، انشعاب کردند و شعلهایهای جاغوری دیگر نتوانستند تشکیلات جدید را تقویت کنند که سرانجام همه از هم پاشید. داکتر داوود نجفی بعداً به حکومت کرزی پیوست، استاد کاوه به استرالیا رفت، استاد نسیم هم کویته را ترک کرد و استاد جلال اوحدی در کویته پاکستان به امور فرهنگی مشغول شد. وقتی خواستم با جلال اوحدی بخاطر این مقاله همرایش مصاحبه کنم در جواب گفت، به چیزی که دیگر باور ندارد، برایش هیچ اهمیتی ندارد که دربارهاش صحبت کند.
البته برخی هم مانده بودند که در درون جمهوریت، به فساد مالی آلوده شدند و دیگر از اندیشه شعلهای و باورهای سیاسی ایدئولوژیک شان چیزی بهیادگار نمانده است.
منابع: مصاحبه حضوری نادرشاه نظری با معلم ناظر عباسی و سرور صالحی 2023
برخی از چشم دیدها و تحقیقات نادرشاه نظری از فعالیت شعلهایها
نویسنده: نادرشاه نظری، 3 آگوست 2023