• یک صدو ده جنگجوی پشی

نبرد تاریخی علیه لشکر عبدالرحمن

برخی از حوادث و رویدادها، به‌دلیل گرایش‌های سیاسی و موضعگیری افراد که در قبال آن اتخاذ کرده‌اند، به ندرت در صفحات تاریخ از آن یاد شده و به آن پرداخته است. یکی ازین حقایق تاریخی، یکصدو ده نفر از جنگاوران زبده طایفه پشی می‌باشد که در مسیر آب روغنی الی کوتل کته الغاد به‌قتل می‌رسند. قبور دسته‌جمعی این قربانیان، در منطقه قادی در یک مکان مخصوص دفن گردیده است. داده‌ها تاریخی و روایت‌های قدیم، یک سلسه واقعیت‌هایی را حکایت می‌کند که خوب است در مورد آنها تحقیق و بررسی صورت بگیرد تا در تاریخ به‌ ثبت برسد.

بهترین سندی که این اتفاق تاریخی را تائید می‌کند، قبور دسته‌جمعی قربانیان می‌باشد که در منطقه قادی فعلاً موجود است. این قبرستانی گاه‌گاهی محل زیارت مراجعین مردمان پشی بوده است که از واقعه اطلاع دارند. از قرار حکایت، این دسته جانباختگانِ بی‌نام، قربانی عدم همکاری طوایف آته و خوانین جاغوری در برابر ظلم امیر کابل بوده است که در عوض ملوک قلندر و سلطانوی پشی، اصرار بر آن داشت.

مطابق به نظام فیودالی آنوقت که خوانین قلندر از نسل بابا چوپان بودند، قمومیت هزاره‌های دایچوپان، خاک ایران یا خاکیران، ارزگان و جاغوری را برعهده داشته که یکی از ملوک‌های قدرتمند در کل هزاراستان بحساب می‌آمده است. خوانین نامبرده، دارای قشون پیاده و سواره نظام خوبی بوده که در مواردی دچار چند دستگی گردیده و دشمن را دستکم گرفته‌اند. تاحدی که توپ رزمی را سه تیرکی و فیل‌های حامل توب را، نرخرو نام نهاده بودند.

{طبق روایت محمد جمعه نورگ، واژه خاک ایران، ریشه معنایی اصطلاح تهدید‌آمیز نظامی داشته است. چنانکه گفته می‌شود، خاک تانرا در توبره (بوجی، کیسه) باد می‌کنیم. در زمان‌های قدیم رسم بوده که لشکریان مهاجم، برای اینکه زور و قدرت شانرا به دشمن نشان بدهند، خاک یک ناحیه را با توبره می‌کشیدند و از آن یک تپه بزرگ می‌ساختند. چنانکه لشکر مغولان در شهر صفای قندهار چنین کردند. علاوتاً به‌نظر می‌رسد که تپه‌ای در قلات نیز اینگونه ساخته شده باشد. پس احتمال می‌رود که ایرانی‌ها در تنش‌های شان، حکمرانان این منطقه را چنین تهدید کرده باشند و ازین خاطر به «خاک ایران» معروف شده باشد. اما برخی از صاحب نظران تاریخ، این منطقه را «خاکیران» می‌گویند}

به‌هرصورت، خوانین نامبرده که تاحدی تجهیزات جنگی داشتند، ساز و برگ نظامی لشکر عبدالرحمان را با مسخره می‌گرفتند. «باچه افضل، سه‌ترکی را سری نرخورو بار کرده آورده تا خان قلندر را از بین ببرند!»

 در مورد اینکه چه رفتاری در حق رعیت و اطرافیان خویش انجام میدادند، نمی‌شود با تفصیل به آن پرداخت. اما بخاطر فشارها، خیلی از قبایل تحت امر آنها تلاش استقلال طلبی داشتند و هر از گاهی دست به اعتراض و تمرد می‌زدند.

برخی آنها که از نوعی خودمختاری برخوردار بودند، مسئولیت مالستان را برعهده داشتند. مانند سلاطین پشی که در عین مراودت و دوستی که با خوانین قلندر، مسئولیت کنترل مناطق پشی، ارزگان خاص و برای تمویل اتباع و قشون خویش، ازمردم مالیات و امکانات اخذ می‌کردند.

در رابطه به مردم جاغوری، اوامر شدید خوانین قلندر و یکسری تحقیرها که از آن ناحیه صورت می‌گرفت، سبب نارضایتی مردم جاغوری را فراهم کرده بود. چنانکه سران جاغوری، در رفت و آمد کاملا سری، صافی بیو را که در چهل باغتوی اوقی اسکان داشت، به خانی برگزید. قلعه «کهنه ده» در سنگماشه را بسرعت آباد نموده، صافی بیو را با خدم و خشم ساکن انجا کردند. از آن به‌بعد بود که سلطه خوانین قلندر بر مردم جاغوری برچیده می‌شود.

اما چنانکه ذکر شد، خوانین پشی بطور مستقل پیمان‌دار خوانین قلندر باقی ماند و زعیم جاغوری را به‌عنوان خان منطقه هیج وقت برسمیت نشناخت. در فرایند چنین وقایع و تضاد‌های منفعتی، گاه‌گاهی بین مردم پشی و دسته خاص آته جاغوری، تنش‌های دامنه‌داری وجود داشت که گاهی منجر به درگیری می‌گردید. از جمله یکی از صف‌آرایی‌های دو طایفه در منطقه، خشک قول، بنام دیدگو، بین خاک بخشی پشی فعلی و بابه اتفاق افتاده است. در نتیجه برای تحکیم و پایداری صلح، بین این دو طایفه، برای اولین بار از واژه «بخت آته و پشی» سخن رانده شده و برای گرامی‌داشت آن سنگ نبشته‌ای به‌عنوان یادگار حک گردیده در ضلع غربی قلعه، خشک قول، جا داده می‌شود.

بر مبنای همین بدبینی‌های گذشته و رویه تنش آلودِ خوانین آته و پشی، رعیت نیز جوک‌ها و نسبت‌های تند و تیزی نثار همدیگر می‌کردند. تلاش‌ها برای رفع مشکل همدیگر چندان موثر واقع نشد. چه بسا که برای تحکیم قدرت قومی و منطقه‌ای، خصومت‌ها دامن زده شد. خوانین آته که بعداً خان حکومت لقب گرفت، سعی شان بر این بود که هیج افتخار و دست آوردی برای قوم پشی رقم نخورد. لذا اگر فردی از پشی شجاعت و تیزهوشی به‌خرج میداد و حایز موفقیت و جایگاه موقعیتِ برتر پیدا می‌کرد، با اخمِ متکبرانه و با الفاظ سبک آنها مواجه می‌گردید.

روی‌همرفته، حدبخشی و تقسیمات منطقه‌ای، دایم پا برجا بود. تا اینکه قیام اول مردم هزاره در مقابل ظلم عبدالرحمان شروع می‌شود. با آغاز قیام، نوعِ جدیدی از رقابت‌ها، چشم و همچشمی‌ها و به زیر کشیدن‌ها دامن زده می‌شود. در قیام اول که چهار سال طول کشید، ابراهیم سلطان با احلاف و اصناف همچون خوانین قلندر و ارزگان، رهبری مبارزه را برعهده می‌گیرد که در بعضی از کتوب تاریخی ذکر گردیده، اما در مورد علل و شکست آن وقایع، به‌تفصیل سخن به‌میان نیامده است. احتمال دارد که ترس از حاکمیت مرکزی و ایادی امیر کابل بوده که کسی یارای نوشتن علل و بازنویسی شکست‌ها را نداشته است. ولی باآنهم، اصل داستان و وقایع بصورت سینه به‌سینه در محافل خصوصی، با یک سری تغییرات توام با اغراق وغلو، بیان گردیده است.

در رابطه به سمت‌گیری‌ها و چگونگی چرخش ارابه جنگ با لشکر عبدالرحمان، ایما و اشاره‌هایی وجود دارد، اما یکی از وقایع مهم که تحت نام جنگ داله معروف است، مختصرا در جلد سه سراج التواریخ ذکر گردیده، ولی تفصیلات واضح ارایه نشده است.

در آن واقعه تنها ذکر شده که تعداد یکصدو ده سوار و اندک پیاده، در راستای قیام دوم هزاره‌ها، تحت قیادت نجف سلطان؛ در مقابل ظلم حکومت مرکزی، به‌یاری همتباران خویش در حرکت بودند که در کمین نیروهای حکومت و خوانین همدست امیر گرفتار آمده کشته می‌شوند. همچنان علت شبانه حرکت کردن آنها نیز ناشی از ترسیدن با قشون امیر و خوانین مخالف مقاومت ذکر شده است.

البته خوانین جاغوری، بخصوص فرزندان سردار شیرعلی، از زمان امیردوست محمد خان به بعد، پیوسته حلیف افاغنه مدعی حکومت مرکزی بودند و از زور آنها در مقابل حریفان چون قلندر، پشی، بهسود و سایرین استفاده می‌برده است. واضحتر اینکه خوانین حکومتی و در راس آن، فرزندان سردار شیرعلی، آنچه که شایسته رهبری اقوام هم سرنوشت باید می‌بود، هرگز انجام ندادند. در حدی که غیر از دودمان سردار شیرعلی، احدی در مقام دفاع بر نمی‌آید. بهرحال، بازگو کردن آن وقایع، حداقل پند خوبی برای آیندگان خواهد بود.

خلاصه اشخاص معروفی که از آن کمین مخوف جان سالم بدر برده‌اند، سه نفر از چهل باغتوی پشی، یکی بنام نجات اوقی، برادر اکبر اوقی پدر نوروز اوقی بوده است. دیگری بنام محمد حسین مهتر، فزند الدکرم، (علی کرم) از منطقه اولاد چهل باغتوی پشی، یکی از تصمیم گیران ورزیده پشی و از نوابع روزگار خویش بوده است.

سومی اسماعیل پالو، فرزند یوسف از قریه مدگ می‌باشد که در جنگ داله شرکت داشت. نجف سلطان، همرای هفده نفر به‌طرف جاغ و خیرو متواری می‌شود، اما وی همراه پانزده نفر در همان منطقه دستگیر و به کابل فرستاده می‌شود. درین میان محمد حسین مهتر، همراه با نجات اوقی، بطور مخفیانه وارد چهل باغتوی پشی گردیده، مدتی را در کوه خار و سپس در تمقول مخفی می‌گردد. عاقبت وی بخاطر چغولی یکی گرفتار شده و سپس دست‌بسته از مسیر سنگماشه به‌کابل فرستاده شده همانند همرزمانش، سر از سیاه‌چال در می‌آورد.

اسماعیل پالو چون پیاده نظام بوده است، در حین فرار در خانه یکی از اهالی داله پناه می‌برد. ایشان چون داماد برادر کلب حسن مهتر چهل باغتوی اوقی، که یکی از افراد خاص برات‌علی خان جاغوری به‌شمار میرفته، خود را معرفی می‌کند و در نهایت با وساطت و اعمال نفوس شخص کلب حسن مهتر، جرم شان نادیده گرفته می‌شود.

در مورد روحیات و سرفرازی سرداران پشی، حکایت‌ها منطبق به واقعیت وجود دارد. از جمله اینکه ابراهیم سلطان همیشه در مسیر راه تبعید به‌کابل، قصیده وغزل می‌خوانده و در پیش ده مدگ، به‌رسم یادگار، از آب کاریز طلب نموده سپس چند تا قصیده سوزناک می‌سرآید که بعدها خواهر ایشان، مادر کاظم علی، مادر کلان ملا یعقوب، در فراق برادرش مخته‌خوانی می‌کرده است.

در باره محمد حسین مهتر، حکایت مشابه نقل شده که ایشان جسارت‌مندانه بخاطر تحقیر عمال حکام مستبد و روحیه‌بخشی اهالی منطقه، از خود چهل باغتوی پشی الی کوتل توکریک اولنگ، با صدای غرا غزل سرایی می‌کند تا خاطره ماندگار بر روح و روان تماشاچیان بجا بگذارد. طبق حکایت یاران هم بندِ ایشان، سزای هردو باغی و یاغی چنین رقم می‌خورد که آنان را در بین پست گاو تسمه کوک نموده از بالای کوه اسپ ماهی کابل به‌پائین غلت داده شده و جان می‌دهد.

سرنوشت نجف سلطان پشی

نجف سلطان پشی به شعر و شاهنامه خوانی علاقه وافر داشته و با وجودیکه در زندان از سوه تغذیه رنج میبرده است، اما با خواندن شاهنامه و قصه‌های اسطوره‌ای، پهره‌داران را مبهوت خویش نموده تحت تاثیر قرار می‌داده است. وی بخاطر خصلت شوخ‌طبعی که داشت، به‌بهانه خدا حافظی و مصافحه با دو افسر بلند پایه، آنان را نیز با خودش می‌کشد و هرسه در قعر سیاه‌چاه سقوط می‌کنند.

خلاصه مردم پشی در تمامی حوادث و دفاعیات، نقش محوری ایفا نموده و در صحنه‌های متعددی از خودشان رشادت و قهرمانی بجا گذاشته‌اند. چه در قیام عمومی و چه در مقابل حمله پشتون‌های مهاجم، در مقام دفاع از منطقه برآمده و خودشانرا سپر مردم ساخته‌اند.

مردم پشی از دو ولایت ارزگان و غزنی و سه ولسوالی مانند مالستان، جاغوری و ارزگان خاص، پیوسته دفاع نموده است. بخصوص در مقابل جنگ جنگلی که پشتون‌های مهاجم، چند دهه پیش آنرا بر مردم تحمیل کردند. درین جنگ سکه پیروزی بنام سرداران پشی رقم خورده است.

این جنگ که به‌منظور استراتژی توسعه زمین‌خوری توسط پشتون‌های مهاجم براه افتاد، بخشی از مناطق هزاره نشین را تصرف نموده و به استقامت هیچه و بابه پیش‌روی می‌کنند. مواشی و اموال آنها را غارت کرده و مردم را مجبور به ترک منطقه می‌نمایند. تهاجم چنان گسترده بوده که ساکنان محل تاب مقاومت نیاورده قریه‌ها خالی می‌شود. به‌نقل از مرحوم غلام علی پدر ملا ابراهیم که به غومی معروف بود، مردم چهل باغتوی پشی جلو متجاوزین را می‌گیرد. رزمندگانی که درین جنگ شرکت می‌کنند، قرار ذیل است:

محسن وکیل و میر غلام حسن ناوه پشی، سرور علی معروف به سَوی، ارباب علی جمعه، پدر کلان حاج طاووس از نورگ، محمد ایاز ارباب، پدر نوروز چنگیزی، محسن زوار پدر حاج چمن علی از قریه مدگ، عبدالله کدلگ، مامی پدر کلان شیر ولد محسن، شاه محمود پدر کلان قندهاری از میانه، خدارحیم بیو پدر مرحوم چمن شاه از توغلوغ و علی جمعه قریدار از قلدی بودند.

ازین میان مامی و شاه محمود کشته می‌شود، سردار اوغان توسط سرور علی سَوی کشته می‌شود. اما باقی رزمندگان صف دشمن را شکستانده مقداری اولجه، (غنیمت) تفنگ تاج‌دار و مچکی و مقداری اسلحه به‌ غنیمت می‌گیرند. البته مدافعین دیگر نیز درین جنگ شرکت داشته‌اند، ولی متاسفانه اسامی آنها ثبت نشده است.

یکی از صحنه‌های جنگ که اتفاق افتاده است، دیگ مسی بزرگ پر از حلوا را خدارحم بیو، از منزل خان اوغان، بدوش کشیده به‌طرف کوه می‌برد. درین وقت متجاوزین تجدید‌قوا نموده حمله شدیدی را بالای سنگر قومای پشی آغاز می‌نمایند. خدارحم بیو، دیگ پر از حلوا را از نیمه کوه بسمت دشمن هُل میدهد و مهاجمین از شنیدن صدای دیگ که با سنگ‌ها برخورد می‌کند به وحشت می‌افتد. معلومات فوق را هم موی‌سفیدان چهل باغتوی پشی مورد تائید قرار داده‌اند و هم از یادداشت‌های مرحوم محمد جمعه نورگ، پدر حاج طاوس استفاده شده است. علی جمعه ارباب، پدر کلان حاج طاوس و نوروز کربلای میسه، به‌نمایندگی از عموم چهل باغتوی پشی، در جنگ سقوی نیز شرکت داشته‌اند.

در ارتباط به حمله مهاجمان در سال ۱۳۶۹ش، از ارزگان، مالستان و خاکیران اتفاق افتاد، نقش فاتحان اصلی چون حسین علی چمران، ابوذر غزنوی، حسین علی فیروز، قومندان غلام حیدرشفایی، بسیار برجسته بوده است. این فرماندهان نظامی که به سه تنظیم مستقل عضویت داشتند، در منافع کلی هزاره‌ها، متحدانه عمل می‌کردند. حسین‌علی فیروز و قومندان غلام حیدر شفایی، از شخصیت‌های نظامی مطرح حزب اسلامی در جاغوری به‌شمار می‌رفت.

گرچه رهبری حزب اسلامی را گلبدین حکمتیار و دیگر فرماندهان پشتون که اندیشه ناسیونالیستی داشتند، تشکیل میدادند، ولی برای این دو فرمانده نظامی، منافع هزاره‌ها، همیشه در اولویت قرار داشت.

شکست مدام مهاجمین از استقامت ارزگان، دایه، جنگلی و خاکیران، توسط قوماندان فیروز، قوماندان غلام حیدر و قوماندان چمران و دیگر فرماندهان، سبب شد که مسیر راه قندهار- شاه‌جوی، مدتی برای فرزندان پشی مسدود بماند و آنها به‌نحوی جبران خسارت کنند.

بخشی از خاطره فرمانده ابوذرغزنوی را در جنگ دایه و مالستان می‌توان یاد کرد. وقتی تهاجم پشتونهای دایه، علیه مردم مالستان از استقامت قوشنگ شدت می‌یابد، جمعی از هزاره‌ها فرصت فرار پیدا نمی‌توانند. یکی دوتای از آنها زیر قوده مشنگ مخفی می‌شود که با دیدن دشمن، محل اختفای آنانرا با قوده مشنگ یکجا به آتش می‌زنند و تا منطقه دو آبی پیشروی می‌کنند. درین زمان ابوذر از جبهه ارزگان به‌طرف مالستان رفته خط جنگ را تا خود دایه به‌عقب میراند. بعد خطاب به مردم مالستان می‌گوید، شما اسم تانرا بدلیل تنبلی، از دایفولاد به مالستان تبدیل کردید. پس لطفاً مال‌گونه رفتار نکنید. سرانجام ابوذر غزنوی، مهاجمین را عقب زده رمه گوسفند پشتونهای دایه را به غنیمت می‌گیرد، اما بعداً مردم مالستان بخاطر نگرانی از آینده، رمه آنان را پس میدهد.

در یکی از درگیری‌ها، جلسه‌ای مذاکره و ایجاد صلح بین هزاره‌ها و پشتونهای ارزگان دایر می‌گردد. مرحوم واثق به‌دلیل هم حزبی بودن با چمران، ریاست جلسه را بر عهده می‌گیرد. آقای واثق پیشنهاد آتش بس بدون قید و شرط پشتونها را قبول می‌کند، اما ابوذر بلادرنگ رد می‌کند. بعد اولین پرسش ابوذر از ملاهای پشتون این بوده که حکم نماز در زمین غصبی چیست؟

مولوی جواب می‌دهد که در اسلام اقامه نماز در مکان غصبی جواز ندارد، چون همه ما و شما الحمدلله مسلمانیم. الان شماها برادران هزاره، در زمین غصب قرار دارید، پس از خدا و قرآن بترسید زمین‌های مردم بیچاره را رهاکنید.

ابوذر در جواب می‌گوید، من هم همین را می‌خواستم. چطور برای شما که سالها زمین‌های ما را بازور گرفتید، در فکرغصب و حرام و حلال نبودید. حالا که ما زمین‌های خود را پس گرفتیم، فتوای غصب صادر می‌کنید؟

بعد خطاب به طرف می‌گوید: «آهای خردم‌ها، خوب گوشهای دراز تان را باز کنید. مادامی‌که آجی و دختر سیدِ هزاره آزاد نشود و همچنان داماد و دختر اوغو در امان نباشد، از آتش بس خبری نیست. بحث زمین ممین هم برای فعلا منتفیست. این را خوب در کله‌ی پوک تان فرو کنید.

بعد پاسی از شب می‌گذرد که زن و دختر آزاد می‌شود. سپس با التماس پشتونها، آتش بس برقرار می‌گردد و ادعای خسارت هم مطرح نمی‌شود.

منابع: سراج التواریخ جلد سوم.

پشی در آئینه تاریخ.

یادداشت‌هایی از محمد جمعه نورگ.

نقل یاداشت‌برداری: حنیف کارگر.

نویسنده، محمد ظاهر نور.

اصلاح و ویرایش برای دانشنامه چهل باغتوی پشی، نادرشاه نظری. 20 فبروی 2023

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *