•   ماجرای میرزمان  کوچی

از کوچی‌های معروف منطقه

میرزمان از افغان‌های کوچی و قوم تره‌کی، مالدار عصرش بوده و تابستان‌ها رمه‌اش را در پشته علی‌داد، مانند رافک و غوود بوری می‌چراند. میرزمان چند تا برادر به‌نام‌های آغاجان، گلبن و سید ولی داشته که بسیار مغرور بوده و همسایه‌های منطقه را مورد اذیت و آزار قرار می‌داده‌اند.

بعد از سال‌های جنگ و شکست هزاره‌ها توسط لشکر امیر عبدالرحمان که منجر به از بین رفتن شصت و دو فیصد مردم هزاره، به‌خصوص ساکنین ارغنداب ارزگان و دایچوپان گردید، اثرات مخرب، اجتماعی، اقتصادی و روانی بر جامعه هزاره به‌جا ماند. تحقیر هزاره‌ها در حدی رسیده بود که هر کوچی از طایفه پشتون خود را مسلط بر تمامی اموال و زندگی هزاره‌ها می‌دانست. چنانکه تحقیر و شکنجه هزاره‌ها جزئی از تفریحات شمرده می‌شد و هر کس یک هزاره را شکار می‌کرد، گویا در محل شان باتور و قهرمان حساب می‌شد.

ازین لحاظ گشت و گذار هزاره‌ها همیشه با احتیاط بود و به‌خصوص در نوار مرزی با پشتون‌ها، به ندرت ارتباط حاصل می‌شد. هزاره‌ها بخاطر تنگناهای اقتصادی، ریسک و خطرهایی را به‌جان می‌خریدند و با تضمینات نه‌چندان محکم، روی زمین‌های شان که قبلاً ملک پدری شان بود، به‌عنوان مزدور کار می‌کردند و برای آنها دهقانی می‌کردند. اسکان یافته‌گان جدید، چشم طمع به سرزمین‌های باقی‌مانده هزاره‌ها را نیز داشتند که از تحرک‌های شان مشخص می‌شد. برخی از بزرگان خیل تره‌کی، تصرف زمین‌های غوغه و بابه را در سر می‌پروراندند.

شخصی به‌نام حسین ازغوغه و برات از طایفه پشی، هردو باشنده یک محل، برای تهیه استوغ (گیاهی که همرایش لباس‌ها را می‌شویند) و شکار کبک در منطقه غوود بوری می‌روند. میرزمان و یک کوچی دیگر از دور این‌ها را با دوربین می‌بیند وتعقیب می‌کند. نزدیک که می‌شود، میرزمان ناگهان بالای برات حمله نموده و برات را بر زمین میزند. میرزمان می‌خواسته «پیش‌قبض» (اسلحه) برات را بکشد، اما برات دستان میرزمان را محکم می‌گیرد و حسین را صدا می‌زند که بزن. حسین اول مُردد می‌شود و از برات می‌پرسد چه کند؟

برات فریاد می‌زند بزن. حسین چند ضربه میرزمان را می‌زند، اما میرزمان اعتنا نکرده تقلا می‌کند تا اسلحه برات را بگیرد. درین زمان برات جیغ می‌زند که احمق بر سرش بزن که اگر اسلحه را گرفت، هردوی ما را می‌کشد.

حسین از پشت سر با چپچور (وسیله هیزم کنی) بر سر میرزمان می‌کوبد و میرزمان نقش زمین می‌شود. بعد با ترس و لرز جنازه را فوراً میان هیزوم‌های گرز و بوته پنهان می‌کنند و تفنگ پنج تیره و حمایل و پیش قبض میرزمان را برداشته با خود به قریه می‌آورد و مردم محل را درجریان قرارمیدهد. مردم تفنگ و حمایل را نزد رجب علی خان فرستاده و او را درجریان قرار میدهد. از سوی دیگر مردم هیچه با عجله طرف محل حادثه در کوه رفته و جنازه میرزمان را در قریه آورده و در زمین گم وگور می‌کند. پس از آن رمه‌ی بز و گوسفند را بالای محل جنازه گور شده می‌گردانند.

ازین حادثه، پشتون‌های محل به‌شمول شاه علم خان «شالم» طرف غوعه حرکت می‌کند، ولی با مقاومت مردم مواجه شده و در برگشت چند خانواده هزاره که در پشته علیداد دهقان و اجاره‌دار بوده‌اند را با خود می‌برند.

منگل خان که میانه خوبی با هزاره‌ها داشته است، می‌گوید که بخاطر گم شدن یک کوچی نباید مناسبات خودرا باهزاره‌ها خراب کرده و فامیل‌های اسیر شده هزاره توسط منگل خان آزاد می‌شود. زیرا آنها دهقانان منگل خان بوده و توسط ایشان از نزد پشتون‌ها آزاد می‌شود.

از جانب دیگر، قضیه گم شدن میرزمان کلان شده با پا درمیانی ولسوالی‌های بیلوغ و جاغوری وعلاقه دار مالستان (چهل باغتوی پشی در آنزمان در بست اداری مالستان بود) و رجب علی خان جاغوری و بزرگان هزاره و پشتون‌های همجوار، حل می‌شود و کدام سند راجع به قتل میرزمان بدست نمی‌آید.

منابع: از یادداشت‌های محمد جمعه نورگ.

فرستنده: حنیف کارگر.

ویرایش: نادرشاه نظری، 4 جون 2023

 

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *