• مقاومت مردم پشی در صفحات تاریخ

بخشی از مبارزات مردم منطقه

  • در سال 1298هجری قمری (1880م)امیرعبدالرحمن در دومین سال حکومت‌اش که توپخانه و قوای رزمی را در زمان امیرشیرعلی خان پادشاه افغانستان به سردارشیرعلی خان جاغوری هم نامش داده بود، باقوۀ قهریه پس گرفته سردار صفدرعلی خان و کرنیل احمدعلی خان و سلطان علی خان پسران سردارشیرعلی‌خان را دستگیر کرده با مادر و خانواده‌اش به غزنی تحت نظر گرفت. ولی آنان از نزد پیره‌دارها خود شانرا خلاص نموده به جاغوری رفته و دست به توطئه زدند. صفدرعلی خان و احمدعلی خان دستگیر و به کابل فرستاده شد که سرانجام اعدام شدند. برادرش سلطانعلی خان خودش را به ساحۀ پشی رسانیده و باهمدستی ابراهیم سلطان پشی سنگر گرفتند. آنها را سرانجام روی سوگند به قرآن مجید از کوه پایین نمودند. (سراج التواریخ)
  • در 1301 قمری، اردوی امیر عبدالرحمان،عزم تسخیر مناطق سه دستۀ جاغوری (قلندر، پشی، شیرداغ) را کرد. ابتدا یک نامه توسط سیدعلی نقی فرستاده شد. بعد دوهزار و پنج صد تن از سواره و پیاده هزاره محمد خواجه و جیغتوی غزنی به فرماندهی غلام حسین خان ولد گلستان خان و محمد علی خان ولد رجب علی خان، تحت سالاری ولی‌الله خان کرنیل گسیل شد. به بنیاد خان مالستان دستور داده شد که هزاره‌های مالستان مترصد و آماده قتال با مردم سه دسته مذکور باشند. درین شرایط مردم قلندر مالیات دولتی را تحویل داده تسلیم شد، اما مردم پشی و شیرداغ به پشت گرمی کوهسار خود شان تسلیم نشدند، تا آنکه لشکر پادشاهی وارد منزل اشترسنگ (جاکه) پشی شده وعرصه را بر آنها تنگ کردند. درین زمان با پا درمیانی سید محمد طاهر ولد سید احمد سرابی وغلام حسین خان و ملکان مردم محمدخواجه و جیغتو، آنها را از کوه پائین نموده و سه روز اردو در اشترسنگ درنگ کردند. قلای ابراهیم سلطان را تصرف نموده به طرف شیرداغ حرکت کردند. بعد در حصه زینگر توقف نموده مردم شیرداغ نیز با واسطه‌گری سیدعلی نقی پذیرای اطاعت گشت. عبدالله بیگ رئیس ایشان، پسر و برادرزادۀ خود را با دو تن از بزرگان قومش به خواهش پیر محمدخان حاکم جاغوری گروگان داد. سپاه پادشاهی پس از انجام امور در آنجا، از مردم دادی پشی استمالت (دلجویی) کرد تا آنها از کوه پائین بیاید. خدابخش خان قلندر را ضامن جریرۀ مطیعان جدید هزارۀ مذکور گرفته مراجعت نموده و ایلجاری مردم غزنی را مرخّص کردند.
  • در سال1302 هجری قمری، (1884م)مردم هیچه، مسکه و سنگماشه از ظلم و ستم میرزا فیض الله که در زمان جریب کشی زمین و چوب زدن به تنگ آمده بودند، در چهل باغتوی اوقی رفته به کوهسار آنجا پناهنده شدند. مردم اوقی، اوتقول، قره و مسکه محصلان پادشاهی را جواب رد داده به اغوا و تحریک سلطان علی خان و برادرزاده اش حیدرعلی خان و غیره منسوبانش درمیان مردم پشی پناهنده شدند.
  • در سال1303هجری قمری، (1885م) هزاره‌های پشی و شیرداغ به تحریک سلطانعلی خان فرزند سردارشیرعلی خان جاغوری نیز دوباره یاغی شدند. قوای عبدالرحمان از راه تمکی و لومان وارد سنگماشه شده با مردم چهاردسته جاغوری در «جودری» توقف نمودند. میل توپ را از قنداق و چرخ‌هایش را از بدنه باز کردند تا از کوتل صعب العبور جودری به سمت چهل باغتوی اوقی انتقال بدهد. (فیض محمد کاتب هم درین سفرهمراه لشکر بود) آنان یازده گلوله توپ را بخاطر ایجاد خوف و وحشت فیر نمودند. چند روز اول که توقف کردند، مردم ایلجاری غزنی اسپ دوانی می‌کردند. سلطان علی خان جاغوری و ابراهیم سلطان پشی در کوتل شامصور با دولت مذاکره کردند. ابراهیم سلطان قبول کرد که دوسال مالیات را از سه سال بده‌کاری تسلیم نمایند. اردو خودش را تجهیز کرده به اشترسنگِ جاکه رساند.

 یک پسر ابراهیم سلطان با مادرش به رسم یرغمل (گرو) در سنگماشه نزد نجات اوقی فرستادند و دو تن یرغمل از بزرگان طایفه شیرداغ گرفته به خدابخش خان قلندر سپردند. برف به شدت می‌بارید. به حکم امیرعبدالرحمان ده هزار روپیه وجه مالیه ازمردم مسکه، پشی و شیرداغ بنام نعل بهاء تحصیل نمودند. (سراج التواریخ)

  • درسال 1304هجری قمری، (1886م) پسر بنیادخان مالستان که با برادرانش درغزنی محبوس بودند، پیام داد که با مردم ایلجاری مالستان و میرادینه از راه امداد مردم چهاردسته جاغوری در موضع زردک رفته توقف نمایند تامردم پشی و شیرداغ با اشرار قلندر یار نشوند.
  • در سال 1305هجری قمری، (1886م) سردار محمدعظیم بیگ سه پای (شهرستان) که در نزدعبدالرحمان رفته و خلعت سرداری به وی داده شده بود، 11 قطعه منشور از جانب امیر به طوایف یازده گانه یاغستان چون: عنایت خان، حاجی، باسی، پنج پای، میرادینه، حاجی خان، دولت عزیز، اسکه، سلطان احمد، زاولی، صحبت خان، شوی، بوباش، دای چوپان، زردک، قلندر، پشی و شیرداغ توسط محمدعظیم بیگ به آنان فرستاده شد. در خلال آن، جمشیدخان بن محمد باقر، سلطان جاغوری که پس از کشته شدن صفدرعلی خان و احمدعلی خان از سوی دولت انتخاب شده بود، میان مردم ارزگان، شوی، بوباش، قلندر، پشی و شیرداغ رفته نصیحت و موعظت کرده که آنان پذیرای اطاعت شدند. (همان)
  • در سال 1308هجری قمری،(1890م) جمشیدخان هزارۀ جاغوری، دو صدتن از مردم زردک را که در جمع و بست مردم مالستان بودند، با لشکر ایلجاری مردم پشی و شیرداغ، از راه خدمت دولت فراهم کرده باخود آورده بود، وارد اردوی پادشاهی شد. فرهاد خان کرنیل که می‌بایست جمشید خان را نوازش می‌کرد، ناسزا گفته و پنجا وسه تن از بزرگان لشکر مردم زردک، پشی و شیرداغ را که از راه خدمت پیش آمده بودند، محبوس کرده پانزده تن آنان را به قتل رسانیده، اسپ سواری پسر ابراهیم سلطان پشی که شایان زین سرداران بود، به اکراه بگرفتند. (همان)
  • در سال 1309قمری (1891م) سردارعبدالقدوس خان از چوره وارد چنارتو شد، هفدهم ماه صفر مردم آن جا که تسلیم شده بود، از برخورد فرهاد خان در سال گذشته با مردم پشی و شیرداغ که سردارعبدالقدوس هم چنان رفتارنکند، به کوه بالاشدند. فرهادخان به امر سردارعبدالقدوس خان اسلحۀ مردم بوباش، شوی، قلندر، پشی و شیرداغ را خانه به خانه جمع نموده و در روز دوازدهم جمادی الاول وارد سنگماشه شده اقامت گزیدند. (همان)
  • در سال 1310هجریقمری، (1892م)فتیح محمد و جان محمد، از سواران فوج هجده نهری خبر فتح قلعۀ قاضی عسکر اجرستان، میرادینه و زردک را به کابل رسانید و از جانب عبدالرحمان خلعت گرفتند. امیر به جنرال شیرمحمدخان، میرعطاخان و کرنیل فرهادخان دستورداد که مردم پشی و شیرداغ را به مانند میرادینه و زردک خراب و بیاب ساخته، بعد با محمدعظیم بیگ سه پای که در موضع شیرقلعه طرح سنگر انداخته و با مردم قلندر جاغوری به پیکار پرداخته در قتل وغارت شان دریغ نکند. (همان)
  • جنرال شیرمحمد و فرهادخان تمام سپاه رابه درّه‌های جبال مردم زاولی، پیک، پشی و شیرداغ بالا نموده یک صد و چهل نفر را کشته و شصت تن مرد و زن را اسیرگرفتند. پسران و دختران ایشان را بنام برده و کنیز متصرف گردیده، مال، متاع، دوآب و مواشی زیاد بدست آوردند و قلای مذکور را تمام آتش کشیده بسوختند، زراعات را تلف و علف شتران و ستوران کردند. در وسط ناوه سلطان احمد اردو زدند. (همان)
  • در شب دوشنبه بیستم ماه صفر1310هجری قمری، (سه شنبه 13 سپتامبر 1892م) مردم پشی، شیرداغ، زاولی، سلطان احمد وارزگان که در کوهسار مترصد پیکار بودند، بالای اردو شبیخون زدند و از چهار جانب حمله نموده و آنانیکه در قلعه ششبرجه محصور بودند، با آنان پیوسته و سپاه بسیار را به قتل رسانیدند. (همان)
  • در پانزدهم ربیع الاول1310هجری قمری، (جمعه 7 اکتوبر 1892م) سپه سالارغلام حیدرخان که درّه پهلوان را فتح کرده بود، با جنرال شیرمحمدخان و فرهادخان به جانب درّه غرغرآب شیرداغ نامه فرستادند، اما آنها قبول نکرده و آماده نبرد شدند. سپس آنها به سوی علاقۀ پشی و شیرداغ حرکت نموده و در قلعۀ عبدالله بیگ فروکش کردند.هزاره‌ها تمام علوفه و آزوقۀ خود را آتش زده و در کوه گلو و جاغ جمع گردیده آماده نبرد با اردوشدند. اردوی فاتح دولت با آنکه ازغرّه ماه صفرتا این وقت از مرض وباء هیچ نیاندیشیده و در همه جا حاضر بودند. اما در این جا از سبب جبال شامخه ترک تهّور نمودند. ولی تمام قلا و آبادانی علاقۀ شیرداغ را آتش زده ویران ساختند.
  • جنرالان عبدالرحمن از چند جهت بر قلند ر حمله کردند. دراین میان سلطانعلی خان پسر سردار شیرعلی خان جاغوری به امر امیر عبدالرحمن نزد افسران اردو شده وهم چنان مردم قلندر را نصیحت کردند و آنها پذیرفتند. در ششم ماه ربیع الثانی امیر عبدالرحمان به تمام فرماندهان خود دستورداد که بار بار به تکرار به شما حکم داده شده که مردم شریر و حیله‌گرهزاره را تا می‌توانید نابود کنید که نامی از آنها در مملکت افغانستان باقی نماند.
  • قبل از وصول این نامه، سیدحسن نام ارزگانی با چند تن از بزرگان ساکن درّه سعید درویش، قوم نیکروز و پسرعبدالله بیگ رئیس هزاره شیرداغ که تا این وقت به کوه‌ها بودند در موضع نزد جنرال میرعطاخان خود را تسلیم نمودند. (همان)
  • در دوازدهم ماهرجب 1310هجری قمری، (دوشنبه 30 جنوری 1893م) امیرعبدالرحمن 19 طغرا (فرمان) منشور بنام بزرگان هزاره جات صادر نمود که هر آنچه سید، کربلایی، زوار، میر و میرزاده، بزرگ و بزرگ زاده قوم هزاره را به کابل بفرستند که ثلث هزاره را در بر می‌گرفت. در این میان از جمله نام عبدالله بیگ شیرداغ ذکرشده است. وقتی نجف سلطان پشی از کوهای غوغه (به مدخل حسین مهتر مراجعه شود) در خواب دستگیر و زنجیر پیج شد و از آن طرف بزرگان قلندر دستگیر گردید. عبدالله بیگ رئیس هزاره شیرداغ خودش در نزد سمندرخان حاکم ارزگان شده تسلیم شد. اما کرنیل فرهادخان امان نداد و با چهل و شش تن از بزرگان هزاره به کابل فرستاده شدند که همه به «یاسا» (قصاص) رسیدند.
  • درکتاب مختصر المنقول، تاریخ هزاره و مغول که اولین سند زندۀ چشم داشتهای مولوی محمدافضل ارزگانی در نجف نوشته و درسال 1332 هجری قمری، (1914م) در کویته چاپ شده است می‌نویسد:

    بتاریخ نهم محرم 1309هجری قمری، (1892م) کرنیل فرهاد خان از جلکاء زاولی درجلکاء سلطان محمد با چهار هزار اردو از قشون ایلجاری وارد شد، دربین راه بسیاری از آبادی و خرمن‌های مردم را آتش زدند. با وجودیکه مردم جنگ نکرده بودند. در جلکاء سلطان احمد خیمه و خرگاه خود را نصب نمودند. بعد از آن مردم زاولی، سلطان احمد، شیرداغ، پشی و ارزگون پیش کشها بردند و اظهار اطاعت و انقیاد نمودند. فرهادخان شش نفرهزاره را شق نموده بر درخت آویزان کرد و چهار نفر را ریسمان به پای شان بسته به اسپها بستند و اسپ‌ها را دوانیدند تاآنکه هرعضو بیچاره‌ها در یک گوشه افتادند. لکن تا زمانیکه جان داشتند آواز لعن شان به سلاطین بلند بود. آن دو نفر را نزد خود خواسته و گفتند به حضرت علی سب (دشنام) و لعن نما. اما آن دو نفرغیور و با ایمان به هریک ازسلاطین جور سب و ناسزا گفتند. بعد آن دو را پیش سگ‌ها انداختند و سگها آنان را پاره پاره کردند. به دونفر دیگر که تقاضای سب به حضرت علی شده بود، آنان نیز به سلاطین لعن و سب کرده بودند، این دونفر را دست و پابسته هر کدام را پیش دونفرافغان گذاشته و حکم کرد که با دندان‌های شان بدنش را پاره پاره کنید، مردمان هزاره که در آن جا بودند به چشم سرخود دیدند که افغانهای مامور آنها را با دندان‌های شان پاره پاره کردند. از گوشت و خون آن دو بیچاره دهن‌های شان پر از کف خون بودند. (مختصر‌المنقول)

  • در جنگ اجرستان، دایه مردم هزاره و لشکرعبدالرحمن، طی درگیری با تفنگ و شمشیر در یکجا صد و نه نفر ایلجاری، در یک جا شش‌صد نفر افاغنه و چهل فوج کشته می‌شود. از آن طرف مردم پشی و شیرداغ در سرحد مالستان جنگ را مغلوبه نموده و پنجاه شتر را که آرد باربودند به ولجه گرفتند.» (همان)
  • میرغلام محمدغبار، در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ می‌نویسد:فیودال‌های هزاره که در داخل درّه‌ها می‌زیستند، بر ضد مرکزیت دولت بوده و به مقاومت‌های محلی می‌پرداختند. چنانکه درسال 1886 میلادی، مردم پشی و شیرداغ توسط ابراهیم سلطان، عبدالعلی خان و سلطانعلی خان پسران سردارشیرعلی خان جاغوری و حیدرعلی خان نواسه او به مقابل دولت قیام کردند، ولی امیرعبدالرحمان باسوق سپاه شورش را خاموش نموده و خان‌ها که مسبب شورش بودند، به دولت تسلیم شدند. بالاخره این مقاومت‌ها متمرکز شده و جنبه عمومی اختیارکرد.» (افغانستان در مسیر تاریخ)
  • تیمورخانف، محقق و شرق‌شناس تاجیکستانی در کتاب تاریخ ملی هزاره می‌نویسد: بعد از آن که تمام میران و بزرگان قوم با معنای پیمان اعلان جنگ علیه عبدالرحمان خان جلسۀ خود را خاتمه دادند، به مناطق تحت نفوذ خود حرکت کردند. آتش شورش نیز بانیروی تازه جان گرفته شعله‌ورتر گشت. میران دایکندی، ساکنین کجران، گیزاب، تمران، بزرگان جاغوری، قلندر، شیرداغ و پشی قیام نمودند. عمال دولت در تمام درجات از حاکم تا تحصیل یافته، از ترس جان هزاره جات را ترک گفته به طرف کابل فرارنمودند.» (تاریخ ملی هزاره)

منابع: سراج‌التواریخ، افغانستان در مسیر تاریخ، مختصر المنقول، تاریخ ملی هزاره، وبلاگ عوض علی اعتمادی.

گرد‌آوری و ویرایش: نادرشاه نظری، 4 آگوست 2023

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *