• مامور سلمان‌علی (1331- 1386ش)

فعال سیاسی و اجتماعی

سلمان‌علی، معروف به مامور سلمان، فرزند حاجی سلطان غوذبه، در سال 1331ش، در قریه چهل‌باغتوی پشی، از توابع ولسوالی جاغوری به‌دنیا آمد. ایشان فرزند سوم خانواده بود و تحصیلات خود را در مکتب خانگی به پایان رساند.

مامور سلمان به گفته دوستانش، در نوجوانی پرتحرک بود و به مسایل سیاسی و اجتماعی علاقه وافر داشت. بعد از ازدواج، به لشکرگاه کوچ کرد و آنجا در فابریکه دولتی اشتغال یافت. شوق شدیدی که به مطالعه کتاب‌ها داشت، در لشکرگاه با جریان‌های سیاسی آنزمان آشنا شد و با تعدادی از دوستانش، فعالیت‌های سیاسی را آغاز نموده و تحولات افغانستان را دنبال می‌کرد.

بعد از تجاوز شوروی به افغانستان، مامور سلمان به اصرار پدرش حاجی‌سلطان، با خانواده به جاغوری برگشت و در تشکیلات «اتحادیه مجاهدین اسلامی» که به تنظیمی و شعله‌ای مشهور بودند، فعال شد. تنظیمی‌ها، تحت پوشش اتحادیه مجاهدین اسلامی در جاغوری و بخش‌هایی از هزارجات فعالیت می‌کردند که رئیس آن عبدالحسین مقصودی بود. این اتحادیه، پس از کودتای هفت ثور 1357ش، و تشکیل گروه‌های جهادی در پاکستان، اعلام موجودیت کرد. (مراجعه شود به مدخل گروه‌های مسلح در چهل باغتوی پشی)

اصطلاح تنظیمی‌ها به اتحادیه مجاهدین اسلامی، ازین خاطر استفاده می‌شد که برخی از شخصیت‌های سیاسی اتحادیه مجاهدین را افرادی تشکیل می‌دادند که در تنظیم نسل نو هزاره نیز عضویت داشتند. مثل حاجی برکت، غلام علی حیدری، حسین‌علی یوسفی و غیره. اما «تنظیم نسل نو هزاره» در کویته پاکستان در ۱۳۵۱ش، تشکیل گردیده بود. ترکیب شخصیت‌هایی که عضو اتحادیه مجاهدین اسلامی افغانستان بودند، شامل تنظیمی‌های نسل نو هزاره و اشخاصِ گروهای مخفی مثل سازمان رهایی، سرخا، ساما و دیگر گروه‌های چپی بودند.

بدستور شورای روحانیت جاغوری، چندین گروه مسلح و جمعی از نیروهای مردمی، علیه تنظیمی‌ها در سنگماشه یورش بردند و توانستند پایگاه‌های آنان را در جاغوری از میان بردارند. برخی از آنان مثل علی‌مدد خان سنگماشه و هاشم آلو از هیچه کشته شدند و متباقی در پاکستان گریختند.

شورای روحانیت جاغوری، پس از شکست اتحادیه مجاهدین، به مناطق پشتون‌نشین و سنی‌ها، اعلامیه صادر کرده و فتوا دادند که تنظیمی‌های شعله‌ای را هر کجا یافتید بکشید. (مرا جعه شود مدخل اعلامیه شورای روحانیت جاغوری در همین کتاب)

پس از شکست تنظیمی‌ها توسط شورای روحانیت جاغوری، مامور سلمان به‌جرم همکاری با تنظمیمی‌های شعله‌ای، دستگیر و به مدت شش ماه زندانی شد. مامور سلمان خاطرات زندانی و شکنجه شدن خودش را با دوستان و خانواده‌اش تعریف کرده و از آن به‌عنوان خاطرات وحشتناک یاد کرده است. از جمله نقل کرده است که یکی از زندانی‌ها که در زمان دستگیری گلوله به پایش خورده بود، وقتی برای پانسمان می‌آمده، گوشت‌های اطراف زخم او را با انبرپلاس می‌کنده و زندانی بیچاره از درد فریاد می‌کشید تا اینکه بیهوش می‌شد. (فرید یاسا، پسر مرحوم مامورسلمان)

مامورسلمان پس از رهایی از زندان، به عضویت سازمان نصر افغانستان درآمد. در سازمان نصر با ابوذر غزنوی آشنا شد و با تاثیرپذیری از افکار ابوذر، تحول فکری در ذهنش ایجاد شده مدتی همراه ابوذر در سازمان فعالیت می‌کرد.

{در سال 1360ش، یادم مانده که من همراه ظاهر نور در غوذبه به پیش مامور سلمان رفتیم. وی آنزمان با تنظیمی‌ها کار می‌کرد و با رفقایش یک نشریه انتقادی علیه شیخ‌های حوزه می‌نوشتند. به هردوی ما نشریه داد. نشریه با ماشین تایپ نوشته شده ولی کپی برداری گردیده بود. چند سال‌ بعد که آن نشریه پیشم بود، بعد فهمیدم که آنزمان در سنگماشه ماشین کپی دستی وجود داشته که با حرکت چرخش دست هماهنند چرخ خیاطی کار می‌کرده است.

مامور سلمان همراه ما زیاد بحث کرد ولی خودم چندان چیزی نمی‌فهمیدم. ظاهر نور چالاکتر بود و یگان لغات سیاسی بلد شده بود. همینقدر یادم مانده که مامورعلیه شیخ‌ها انتقاد تندی می‌کرد. اشعار آن نشریه هنوزم یادم مانده است:

خداوندا دوغم آمد به یک بار

نفاق مردم و اوروس غدار

نمی‌ترسم ز روس و نه ز پرچم

نفاق انداخته و مردم ره از کار

به جان یک دگر چون گرگ و گوسپو

می‌ریزه خون می‌گیره پول بسیار

شده شیخای حوزه کل‌شی یک دست

که پول سامو کنند چون کود انبار

اگر تاک اوروس بایه د اولکه

کنند توتا و بورن کل شی یک غار

جالب اینجاست که من آن مجله کوچک را بارها و به کرات خوانده بودم که اشعارش بدون اینکه در جایی نوشته باشم به‌یادم مانده است.} ( ن. نظری)

فرید یاسا، پسر مامور سلمان می‌گوید که پدرش بعدها گفت که سازمان نصر یگانه حزب سیاسی است که آرمان‌ و اهدافش برای خدمت به مردم و سربلندی هزاره‌هاست. اما از نظر نگارنده (ن. نظری) مامورسلمان چندین خط و مش سیاسی- تشکیلاتی و اندیشه‌وی را مطالعه و تجربه کرد. در سال‌های 1358 در لشکرگاه، عضو یا هوادار حزب دموکرتیک خلق شد. در سال 1361ش، که تنظیم در جاغوری فعال بود، یکی از فعالان تنظیم شد. در حزان سال 1361ش، یک جلسه عمومی در مسجد میانه برگزار شد. درین جلسه قرار بود جمعی از اعضای تنظیم با مخالفین تنظیم در چهل باغتوی پشی بحث و گفتگو کنند. اگر قناعت طرفین حاصل شد، یا همگی به تنظیم بپیوندند و یا از طرفداری تنظیم دست بردارند. سخنگویان این جلسه از جانب تنظیمی‌های چهل باغتوی پشی، مامور سلمان انتخاب شد و از جانب مخالف تنظیمی‌ها، شیخ فیاض زنگی بود. جلسه با شور و شوق زیاد برپا شد و مامور سلمان در صدر جلسه، از آقای فیاض خواست که بحث را با سئوالی که دارد آغاز نماید. مامور سلمان پرسید:

«جناب آقای فیاض، شما تنظیمی‌ها را متهم می‌کنید که از کشورهای کفر و الحادی امکانات می‌گیرند. در حالیکه همه‌ی گروه‌ها این کار را می‌کنند. گروه‌های جهادی از امریکا گرفته تا کل کشورهای غربی اسلحه و دیگر امکانات را می‌گیرند. پس چرا اسلحه گرفتن دیگران از کشورهای کفری مجاز است، اما اسلحه گرفتن تنظیمی‌ها مجاز نیست؟»

این سئوالی بود که جواب آنرا همه‌ی اعضای مجلس می‌خواستند و همه گوش‌های شانرا اوت کرده منتظر پاسخ بود. اما آقای فیاض رُخش را از مامورسلمان برگرداند و خطاب به پدرش حاجی سلطان گفت:

«من کاری به تو ندارم و می‌خواهم با حاجی صاحب گب بزنم!» درین زمان بلوا به راه افتاد که حاجی چه‌کاره است و نماینده‌ی ما، مامورسلمان است.

آن جلسه بهم خورد و تنظیمی‌ها که اکثریت شان از آهنکشته بودند، شعار داده بنام برنده شدنِ بحث؛ از مسجد خارج شده رفتند. چند ماه بعد در زمستان، تنظیمی‌ها در سنگماشه توسط نهضت اسلامی، حرکت اسلامی، جنبش اسلامی، بدستور شورای روحانیت جاغوری شکست خوردند و مامور سلمان، مدیر انور، ابراهیم آهنکشته و غیره را زندانی و جریمه کردند. (ن. نظری)

مامور سلمان مدتی در سازمان نصر فعالیت می‌کرد، اما به‌دلیل تحرکات شدید سیاسی، پدرش بخاطر ترس از دست‌دادن او، پسرش را مجبور کرد از افغانستان خارج شود.

سرانجام، مامورسلمان در سال 1364ش، افغانستان را ترک کرده به پاکستان مهاجر شد. چند سالی در پاکستان ماند و در سال 1368ش، به ایران مهاجرت نمود. در ایران صرف مشغول مطالعه آزاد بود و با فعالیت سیاسی برای همیشه وداع کرد.

مامور سلمان به مطالعه کتاب‌ها علاقه داشت و در کتاب‌خانه شخصی خودش بیش از ده‌ها جلد کتاب‌های تاریخی و مذهبی وجود داشت. از جمله کتاب سراج التواریخ فیض محمد کاتب، افغانستان درمسیر تاریخ، آثار دکتر شریعتی، کتاب‌های اقای تیجانی، نویسنده الجزایری و غیره را. (فرید یاسا)

وقتی زندگی مامور سلمان را مطالعه می‌کنیم، با وجودی که ایشان در جوانی یک روحیه سرکش و انقلابی داشته است، اما نوعی تمکین و اطاعت از پدر و کلان خانواده در ذهن و ضمیر او ریشه دوانیده و کل شخصیت او را تحت تاثیر قرار داده است. چنانکه مامور سلمان در هر زمانی که بحث سیاسی می‌کرد، پدرش در کنارش بود و یا هرگز نمی‌توانست از زیر سیطره یا اتوریته پدر مستقل شود. درین اواخر که متوجه شدم، برخی از خانواری‌ها یک خصلت عمومی و مشترک دارد و در یک نقطه تقاطع، همانجا گیر می‌کنند. زمانی که برخی از اشخاص قریه میانه، مخالف نوشتن دانشنامه شدند، من از فرزندان حاجی سلطان و نواسه او فرید یاسا خواستم تا درباره حاجی سلطان نیز معلومات بدهند که زندگی‌نامه شانرا بنویسیم. اما هیچ کدام آنان حاضر نشدند پاسخ بدهند. (ن. نظری)

بهرحال، مامور سلمان در زمان حکومت کرزی به افغانستان رفت، ولی زود برگشت و تا آخر عمرش در ایران بود. ایشان سرانجام در 28 جوزای 1386، در ایران وفات کرد. از مامور سلمان سه پسر و دو دختر به‌جا مانده است.

طبق وصیت‌نامه مامور سلمان، تمام کتاب‌هایش به مسجد میانه چهل باغتوی پشی اهدا شد.

داده‌های اطلاعاتی در باره زندگی خصوصی مامور سلمان، از فرید یاسا.

تحقیق، ویرایش و اضافات: نادرشاه نظری، 9 آپریل 2023

 

 

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *