• عوض پهلوان (1306- 1379ش)

فعال سیاسی و اجتماعی

عوض پهلوان ولد محمد ابراهیم کربلائی، در 1306، در قریه توغلوغ، از توابع چهل باغتو پشی، چشم به جهان گشود. ایشان دوره طفولیت و تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانگی در زادگاهش سپری کرد و مکلفیت عسکری‌اش را در 1331، در شهر غزنی به پایان رساند. عوض پهلوان در سال 1340، به اتهام قتل یعقوب علی فرزند محمد افضل گرفتار شد. قبل از اتهام، عوض پهلوان همراه جمعه مهتر، یک مشاجره لفظی کرده و جمعه مهتر، عوض پهلوان را تهدید می‌کند. زمانی که یعقوب‌علی مفقود می‌شود، گفته می‌شود که چون جمعه مهتر در استخبارات کار می‌کرده، گم شدن یعقوب علی را به ولسوالی میرادینه گزارش داده به گردن عوض پهلوان می‌اندازد. دولت برای پیگیری دوسیه، از کابل به ولسوالی میرادینه دستور اجرآت می‌دهد. جمعه میتر نورگ، به غفارخان ولسوال مالستان خبر میدهد که یعقوب علی را فرزندان کربلایی محمد ابراهیم به قتل رسانده‌اند.

حکومت تعداد 90 نفر را برای بازجویی در مالستان احضار می‌کند، اما همه اظهار بی‌اطلاعی می‌کند. بنا به نقل زوارشاه از توغلوغ که شاهد جلسه بوده، عوض پهلوان و اسحاق‌علی برادرش بازداشت می‌شود، ولی عسکرجمعه دار بری و ذمه شناخته می‌شود. مردم برای بار دوم احضار می‌شود و به آنها ابلاغ می‌شود که ۵۰۰ افغانی به‌عنوان جریمه باید پرداخت کنند. این جریمه بخاطری بوده که مردم به تنگ بیاید و حقیقت آشکار شود. بناً بازجویی دوباره آغاز می‌شود و آنان را تهدید می‌کنند که اگر حقیقت را بگویند؛ از آزار و اذیت رها خواهد شد.

حکومتِ آنوقت، بار دیگر از مردم بازپرسی می‌کند که حقیقت را بگویند تا از آزار واذیت رها گردند. از جمعه میتر سئوال می‌کنند که آیا شاهد دارید که متهمان یعقوب علی را کشته‌اند؟ درین زمان محمدرحیم کربلایی از گندو که قریه‌دار آن زمان بوده است، قربان علی مشتر و علی جمعه شیکی را قبلاً تحریک کرده، انگیزه و یا رشوه داده بوده است، صدا می‌زند تا شهادت بدهند. آن‌دو نیز شهادت می‌دهند که بلی دیده‌اند. آن‌دو نفر می‌گویند که دیده‌اند یعقوب علی را بالای پل جنگلی، با چوب بادام به‌سر اش زده و در آب انداخته‌اند. همچنان شاهدان گفته‌ بودند که در آن زمان عوض پهلوان برای علف‌چری در جنگلی رفته بود.

دیگران که در مجلس احضار شده بودند، از شهادت دادن ابا می‌ورزند. از جمله نادرعلی سَوَی، پدر احمد محقق نورگ انکار می‌کند که ما مردن داریم و شهادت ناحق نمی‌دهیم. به این ترتیب حکم صادر شده شش سال برای عوض پهلوان و شش سال زندان برای عسکر برادرش بریده می‌شود که چهار سال آن را هردوی شان در زندان سپری نمودند.

به‌هرصورت، عوض پهلوان وعسکر جمعه‌دار برادرش روانه زندان می‌شود. درین میان یک نفر آبرودار بنام حاجی عزیز مُقری، اینها را زمانت کرده از زندان خلاص نموده و به نانوایی دولتی منتقل می‌کند. کربلایی ابراهیم برای پیدا کردن یعقوب علی از کویته گرفته تا هرات، فراه، کابل، غزنی و دیگر مناطق را جستجو می‌کند، ولی هیچ اثری از یعقوب‌علی بدست نمی‌آورد. بعد از پنج سال، یعقوب علی ناگهان به کابل آمده و بعد عازم غزنی می‌شود. وی که یک روز ناخودآگاه به نانوایی می‌رود، با عوض پهلوان وعسکر جمعه‌دار روبرو می‌شود. هرسه همدیگر را با تعجب می‌بینند و پس از شناسانی، یعقوب علی آنان را گپ داده فرار می‌کند. اما عوض پهلوان و عسکر جمعه‌دار از پولیس‌هایی که در نزدیکی بوده کمک می‌گیرند و یعقوب علی زود توسط پولیس دستگیر می‌شود.

بعد از گرفتاری یعقوب علی، حکومت چند نفر را از منطقه جلب می‌کند تا حقیقت روشن شود. سرانجام پس از بررسی لازم، عوض پهلوان و عسکر جمعه‌دار آزاد می‌شوند، ولی دوسیه یعقوب علی، جنجالی‌تر از دفعه قبلی، دوباره به گردش می‌افتد.

اکنون غفارخان ولسوال مالستان، شخصاً پی‌گیر مسئله می‌شود که چه کسانی درباره کشتن یعقوب علی، شاهدی ناحق داده بودند. درین میان ملاحیدرعلی زنگی که قریدار آندوره بوده است، اسامی 52 نفر همراه با شماره‌های تذکره آنها را به ولسوالی می‌سپارد و آنان را شاهد معرفی می‌کند. بنا به گفته زوارشاه توغلوغ و دیگر شاهدان منطقه، این پنجاه و دو نفر، روح شان از موضوع شاهدی آگاه نبوده‌، اما لیست این افراد و نمبر تذکره‌های شان، بخاطر درخواست قریداری عوض قریه‌دار میانه بوده است.

به این معنی که قبل از قریداری عوض قریه‌دار، ملاحیدرعلی زنگی قریدار مردم بوده است. ولی تعداد 52 نفر به مالستان رفته تقاضا می‌نمایند تا عوض قریه‌دار را بجای ملاحیدرعلی زنگی، قریده‌دار آنان منصوب کند. ازین خاطر ملاحیدرعلی، به‌منظور انتقام‌گیری از آنان، نام و نمبر تذکره‌های این افراد را از شعبه ثبت و احوال می‌کشد و «شاهدانِ ناحق» یعقوب علی معرفی می‌کند.

پس از جلب و احضار مکرر مردم در مالستان و تنبیه و تعذیب مستمر آنها توسط دولت و پولیس استنطاقی، عاقبت مردم به فغان می‌رسد و برای حل وفصل موضوع، روانه قبرستان توغلوغ می‌شود. در رآس آن جمع آقای فیاض بوده و علی یاور و دیگر برادران یعقوب علی فرزند محمد افضل را برای معذرت خواهی می‌آ‌ورند. عوض پهلوان و برادرانش قضیه را می‌بخشند و موضوع حل می‌گردد. (به نقل از زوارشاهِ توغلوغ شاهد جلسات آن رویداد و دیگر شاهدان آندوره)

{با وقوع کودتای هفت ثور ۱۳۵۷، خیزش‌های مردمی نیز علیه رژیم خلق و پرچم در ۱۳۵۸، کم‌کم آغاز یافت. معلمین خلقی مکتب چهل باغتوی پشی، مردم را برای سرکوبی اشرار در بابه تبلیغ می‌کردند. چرا که آوازه بود عده‌ای علیه معلمین خلقی در مکتب بابه شورش کرده‌اند. قبل از آن زمزمه‌ها‌ی خلع سلاح کردن مردم چهل باغتوی پشی توسط معلمان خلقی شنیده می‌شد.

آخرین روز حکومت خلقی‌ها در چهل باغتوی پشی، که مردم همه نزدیک کوتل جاشه، کنار درختان روشنگ و گردو جمع شده بود، معلم ظاهر خلقی، بی‌خبر از پلان مردم، جمعیتی را اطرف خودش گرد آورده بود و برای شان در باره معنای اخوان المسلین و اخوان الشیاطین سخنرانی می‌کرد. افراد عادی که از جریان بی‌خبر بود، گاهی به تجمع اربابان میرفت که آنان هیبت کرده از خودشان دور می‌کردند و مجبوربود سخنان معلم ظاهر را گوش کنند. در همین زمان اربابان جلسه می‌گیرند که چگونه معلم ظاهر را دستگیر کنند. زیرا وی مسلح بود و اگر می‌دانست که مردم علیه حکومت قیام کرده است، ممکن بود سرِ مردم فیر می‌کرد.

در آنزمان عوض پهلوان وارد جلسه شده ‌می‌پرسد، وقت تمام شده و مردم منتظر است. شما چکار می‌کنید؟ یکی از کلانها می‌گوید، عوض پهلوان، این معلمان خیلی خطرناک هستند و تو می‌خواهی همه را به کشتن بدهی؟ عوض پهلوان جواب می‌دهد که دستگیری آنان بعهده من و شما مطمئن باشید. وی که در آن زمان یک مرد قوی هیکل وجسور بود، آهسته‌آهسته به معلم ظاهر نزدیک می‌شود. معلم پیش یک درخت ارر ایستاده شده بود و سخنرانی می‌کرده. عوض پهلوان اول آرام‌آرام می‌آید ولی خوب که نزدیک می‌شود، ناگهان خیززده از پشت معلم ظاهر را در بغل می‌گیرد. معلم ظاهر که خودش را در دست یک مرد قوی هیکل اسیر می‌بیند، فریاد می‌زند، «من تسلیم هستم»، «من تسلیم هستم».}

(شاهد صحنه، نادرشاه نظری)

بعد از دستگیری معلمان، عوض پهلوان با دیگر افراد عازم جبهه می‌شود و پس از تصرف ولسوالی سنگ ماشه، از آنجا یک میل تفنگ کلاشنکوف به غنیمت می‌آورد. پس از آن عوض پهلوان در ۱۳۵۸، از طرف مردم قریه توغلوغ، چهارشنبی، گزکی و تمقول به‌حیث قومندان معرفی شد. همچنان دو سال در منطقه جاغوری به صفت قومندان فعالیت داشت.

عوض پهلوان که جمعی از مبارزین را تحت فرماندهی‌ داشت، چندین عملیات در ساحاتی که حکومت خلقی و شوروی‌ها مستقر بود، انجام داد. از جمله در ولسوالی مقر که پسر علی‌جان خان از مالستان زخمی می‌شود، بنا به وصیت او، عوض پهلوان جسد او را به منطقه منتقل می‌کند.

عوض پهلوان همچنان همراه وثوقی بابه که فرمانده جاغوری بود، در ولسوالی قره باغ نیز به عملیات رفت و در آنجا پسر خدارحم اوبروشو، بنام مبارک شاه زخمی شد. پهلوان وی را گاهی بدوش می‌کشد و گاهی با الاغ انتقال داده می‌رساند. عملیات دیگری که پهلوان اجرا کرد، در تپه رادار جنده بود و به‌حدی نزدیک دشمن شده بود که پس از تمام شدن مرمی، همدیگر را با سنگ می‌زنند.

عوض پهلوان در دوره قومندانی‌اش در زرکوشو و اینگی نیز فعالیت داشت. پس از پایان دوره قومندانی، به‌حیث کلان قریه توغلوغ چهل باغتوی پشی، منصوب شد و همچنان یک سفر کوتاه مدت به ایران داشت. وی در ۱۳۷۰، در جنگ ارزگان نیز علیه مهاجمان پشتون، از طرف مردم بصورت داوطلب اشتراک کرد.

عوض پهلوان سرانجام در سال 1378مریض شده و به شفاخانه کویته پاکستان منتقل گردید. بعد به اثر عملیات گرده، در شفاخانه ماشین هسپتال درگذشت و همانجا به‌خاک سپرده شد. تاریخ وفات ایشان در 4 سرطان ۱۳۷۹ش، می‌باشد. از عوض پهلوان یک پسر و سه دختر به یادگار مانده است. پسر پهلوان، عصمت الله در سال ۱۳۷۹، به جرم داشتن سلاح در زمان طالبان از طرف کارلوس گرفتار شد و چهار شبانه روز در زندان مورد لت و کوب و شکنجه قرار گرفت. در سال ۱۳۹۷عصمت الله، پسر عوض پهلوان به‌حیث کلان توغلوغ انتخاب شده و به فعالیت آغاز کرد.

منبع: معلومات واقعه یعقوب علی، مصاحبه عصمت الله ابراهیمی همراه زوارشاه توغلوغ و دیگر موسفیدان منطقه.

فرستنده داده‌ها درباره زندگی عوض پهلوان: عصمت الله کربلایی.

اصلاح و ویرایش برای دانشنامه، نادرشاه نظری 7 مارچ 2023

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *