از رویداد معارف چهل باغتوی پشی
در سال 1368، مکتبی توسط مدیر محمد ابراهیم خانو، با امکانات داکتر سیماسمر در چهل باغتوی پشی منظور شد. این مکتب در کنار ساختمان مکتب چهل باغتوی پشی که آنزمان پایگاه نظامی نهضتیها شده بود، در دکانها تدریس میگردید. چند هفتهای که از افتتاح آن گذشت، تضادها و کش مکشهای گروهی و برخی از مسایل دیگر دست بدست هم داد تا اینکه روزی شایعه شد که مکتب مورد حمله قرار میگیرد. (برای معلومات بیشتر، به مدخل مدیر خانو درین کتاب مراجعه شود)
مدیر ابراهیم خانو میگوید که مخالفین قصد حمله بر مکتب را داشتند. نوشته مدیر خانو را میخوانیم:
«قبل از اینکه تعرض در مکتب صورت بگیرد، دوستان ما (دوستان مدیرخانو) اطلاع داده بودند. به محض رسیدن این خبر، ما جلسهای ترتیب داده همراه استادان و حامیان مکتب آمادگی کامل مانرا اعلان نمودیم. در قدم اول، دو گروپ نفر را مسلح و آماده نمودیم. آنها صادقانه آمده بودند تا بامخالفین مستقیم وارد جنگ شوند. مخالفین در اطراف مکتب در بازار از چند جهت خود را رسانده و منتظر حمله بودند. مخالفین اکثراً از گروه نصریها بودند. مثل عوض خوجئین توغلوغ، عزیزمیرزایی آهنکشته، مامورعلی خان، حاجی باشی قادر وغیره بودند.
مخالفین بادیدن از خود گذشتگی و مقاومت دلیرانه حامیان مکتب که اکثراً افراد سرشناس جنگی بودند، تحت تاثیر قرار گرفته و پراکنده شدند. آنان با میانجیگری حامیان مکتب و موی سفیدان از مدیر (مدیر خانو) در خواست نمودند تا در نورگ آمده همراه شان مذاکره نماید. در این مذاکره آنها میگفتند که مکتب شما شعلهای است ما نمیخواهیم فرزندان ما کافر شوند. مدیر صاحب (خانو) با مخالفین گفتند تا هنوز نه فرزندان شما آمده و نه کافر شدهاند. ما تا آخرین قطره خون خود از مکتب دفاع میکنیم. تا اینکه مخالفین پراکنده شده و مکتب سرجایش تا بحال خود باقی ماند. بطور خلص نوشته شده. (نوشته از طرف مدیر خانو است که توسط حنیف کارگر از طریق واتساپ آمده است. لحن نوشته از جانب شخص دوم است و احتمال دارد که پسر مدیر خانو نوشته باشد. جملات داخل قوس از من است- نادرشاه نظری)
اکنون نوشته یکی از حامیان مکتب را که مدیر خانو از آنان به نیکی یاد کرده است میخوانیم:
«از اینکه در جریان نوشتن دانشنامه چهل باغتوی پشی قرار داریم؛ یکسری نوشتهها و خبرها در مورد مخالفان و طرفداران مکتب چهل باغتوی پشی در زمان که مکتب تحت مدیریت ابراهیم خانو قرار داشت، دیده و شنیده میشود. در آن زمان یک عده به دلایل مختلف که مخالف مکتب بودند، میخواستند که علیه این مکتب توطئه نموده و بالای مکتب حمله کند و یک هرج و مرج بهوجود بیاید. از اینکه من هم یکی از طرفداران و مدافعان مکتب و همچنان یکی از شاهدان عینی در آن صحنه بودم، میخواهم نظر و چشم دید خودم را شریک نمایم. من در خانه بودم که مدیر خانو آمد و به من گفت:
«قرار است که چند نفر تصمیم گرفته بالای مکتب حمله کنند و مانند مکتب مدیرانور اکبری آن را چور کند». از جمله از کاکت، عبدالعلی نورگ، چمن مهتر و پسر برادرش، باشی قادر بخش، معلم سخیداد که آنوقت معلم نبود نام برد. وقتی من و مدیر خانو در مکتب رسیدیم، معلمین گفتند که کاکت آمده بود و اخطار داد که چند لحظه بعد این مکتب «اوډاو» (منفجر) میشود.
ما آنجا بودیم که عبدالله نورگ سراسیمه آمد و به شاگردان گفت که همگی از مکتب خارج شوید که بالای مکتب حمله میشود. من و معلمین بچهها را دلداری دادیم و به عبدالله گفتیم که برو پی کارت، هیج کسی نمی تواند و جرُئت ندارد که بالای مکتب حمله کند و به شما کسی ضرر برساند. بعد عبدالله با شتاب پسر خودش را با زور گرفته از مکتب بیرون شد. من و باقی معلمین نگران شدیم که چه پیش خواهد آمد.
پس از آن، من و چند نفر از معلمین تفنگ گرفته مسلح شدیم. تفنگها را مدیر خانو قبلاً از عارفی برادر چمران برای دفاع از مکتب آورده بود. زیرا قبلاً هم آوازه شده بود که عدهای میخواهند بالای مکتب حمله کنند. من و مدیر خانو تفنگها را گرفته برای نظارت دور و اطراف مکتب بودیم و دیدیم که چمن مهتر سوار بر اسب از این سوی بازار رفت تا به آخر بازار و برگشت تا اوضاع را مشاهده کند. چون یک عده گفته بودند که معلم قاسم بابه در دفاع از مکتب آمده و پنهانی سنگر گرفته است. چون مکتب از طرف داکتر سیماسمر تمویل شده بود و به اصطلاح شعلهای حساب میشد؛ معلم قاسم نیز بخاطر تعلقات شعلهای ازین مکتب دفاع میکند. من و باقی معلمین چهار و پنج ساعت دور و اطراف مکتب بودیم که دیگر هیح کسی را ندیدیم و هیج کسی نیامد. بالاخره شاگردان را مرخص نمودیم و ما نیز هر کدام رفتیم طرف خانههای مان. این بود نظر و چشم دید خودم که در آن صحنه حضور داشتم و نوشتم.» (معلم جان علی رحیمی، اول جولای2023)
در گزارش معلم جانعلی رحیمی که هم حامی مکتب بوده و هم آنروز از مکتب به اصطلاح دفاع کرده است، فقط اسم چمن مهتر دیده میشود. آنهم نه مسلح و بهمنظور حمله بر مکتب، بلکه در هیئت یک فرد بازدید کننده از صحنه که بر اسپ سوار بوده است. از دیگر اشخاصی که مدیرخانو نام برده است دیده نمیشود. نه عزیز میرزایی حضور داشته، نه عوض خوجئین، نه مامورعلی خان و نه هم باشی قادر.
نگارنده نیز که در آنزمان در منطقه بود، ولی آن روز در چهل باغتوی پشی حضور نداشت، از مخالفت مرحوم مامور علی خان، عوض خوجئین توغلوغ و پدر خودم باشی قادر مطلع نشدم. اما چند روز پیش ازین واقعه که از سرک عبور میکردم، تعدادی بر سرِ زمین چمن مهتر واقع در زیر خانهاش نزدیک به سرک عمومی، جمع شده و راجع به موضوعی حرف میزدند. وقتی از راه سلام کردم، مرا هم دعوت کردند. رفتم که چمن مهمتر، معلم سخیداد آسیابخانه، امیر محمد بابایی، محمدشاه سلطان مهتر و اسحاق احمدی و چند نفر دیگر که یادم نمانده جمع بودند و درباره مکتب مدیرخانو صحبت میکردند. تا جایی که یادم مانده، مخالفت با نفس مکتب نبود، بلکه بر سر انتخاب معلمین باهم کله میزدند و چنین هم گفته میشد که مدیر خانو پول و امکانات آورده که باید سهم آنان را نیز بپردازد. حالا نظر امیر محمد بابایی را درباره مخالفت با مکتب مدیر خانو که او نیز ناظر صحنه در آن روز بوده است، میخوانیم:
«مخالفت علیه مکتب، عنوان مضحک وخنده آور است. آنهم در قرن 21 و کسانیکه تاجایی از نعمت سواد برخوردار هستند و مزایای مکتب را با تمام وجود شان احساس میکنند. بعضی از شایعات که از طرف معدود افراد بیاطلاع و یا با اطلاع، اما غرضآلود گفته میشود، این است که گویا زمانیکه قرار بوده مکتب در چهل باغتوی پشی توسط مدیر خانو افتتاح شود، یک تعداد با مکتب مخالفت کردهاند. در حالیکه مکتب رسمی هم قبل از سال 1358 که بخاطر جنگ مقاومت تعطیل شد وجود داشت و هم قبل از مکتب مدیرخانو، مکتب دیگری به مدت چهار سال در چهل باغتوپشی پابرجا بود. در رأس آن مکتب، مدیرانور، مامورعلی خان، عزیز میرزایی، نوروزعلی مظفری و سید طالب بودند. در آن زمان مردم چهل باغتوی پشی به چند گروه و جناحِ مخالف تقسیم شده بودند و مناسبات اجتماعی میان شان بیاندازه خطرناک بود و درواقع در اوج بحران بهسر میبردند. بهطوریکه عملاً در سنگرها و صحنههای نبرد در مقابل هم قرار داشتند و قتل وخونریزی میان شان جریان داشت. (مراجعه شود به سیر معارف در چهل باغتوی پشی)
سه یا چهار سال قبل از مکتب مدیر خانو، مکتبی را سازمان نصر توسط همین افراد و اشخاص که اسامی شان در فوق ذکرشده است، در چهل باغتوی پشی افتتاح نمودند. اشخاصیکه از آنان نام برده شدند، شخصیتهای خوبی بودند. از جمله مامورعلی خان که اوضاع آشفته منطقه برایش کاملاً قابل فهم بود. اوضاع را تحلیل و ارزیابی میتوانستند و ازین خاطر مکتب شانرا در مشکه افتتاح نمودند. آنان میدانستند که اگر ساختمان مکتب عمومی چهل باغتوی پشی را اشغال نمایند، باتوجه به وضعیت متلاطم مردم در چهل باغتوی پشی، عقدههای شانرا ازجاهای دیگر آورده به پای مکتب ختم میکنند. بههمین دلیل سه تا چهار سال مکتب شانرا در زیر سایههای درختان و جاهای دیگر ادامه دادند و نخواستند که نظم و نزاکت مردم چهل باغتوی پشی، به بهانه مکتب میان شان نزاع و نفاق کنند.
مکتب مدیر خانو از جانب داکتر سیما آورده شد. حزب اسلامی طرفدار داکتر سیما بود و حامیانش مدام درجاغوری مورد حمایت حزب اسلامی قرار داشت. افرادی که بهنحوی با داکترسیما هم پیمان بودند، توسط حزب اسلامی جذب و مسلح شده بودند. آنان باهم یکجا کارمیکردند ولی با حزب نهضت میانه بدی داشتند. بهطوریکه گاه گاهی از جانب آنها مورد ازیت قرار میگرفتند.
زمانیکه مدیر خانو خودش عضو حزب اسلامی و مسلح بود، اما مکتب را با تبانی یک تعداد کسانی دیگر در منطقه آورد، هیچ کسی از رفقای حزبیاش را در میان نگذاشته و مشوره نکرد. وی تنها از درِ خویشاوندی با نهضتیها و در رأس آن با ملا رمضان عارفی موضوع مکتب را درمیان گذاشت. همین امر اشتباهی بود که وقتی از پیشش شارید، دیگر قادر به جمع کردن آن نبود.
رمضان عارفی گفته بود که تو دیگر کارت نباشه و مکتب را خودم با زور اسلحه در ساختمان مکتب عمومی چهل باغتوی پشی جا داده افتتاح میکنم. صاحب امتیاز هم خودم میباشم و نام گذاری هم خودم مینمایم. بعد از آن پشیمانی برای مدیرخانو هیچ سودی نداشت و عملاً در مقابل زور قرار گرفته بود. مدیرخانو در حقیقت طعمه را خودش به دهان گرگ (حزب نهضت) گذاشته بود که اسم مکتب را بهنام شهید مرادی گذاشت. (مراجعه شود به مدخل مرادی موسی جان درین کتاب)
اما این موضوع که از قبل هم درز نموده بود، به گوش افراد حزب اسلامی و سازمان نصر و حرکت رسیده بود .اینها از خود حساسیت و واکنش نشان دادند که گویا اگر قرار باشد شاگردان در مکتب عمومی جمع شوند، حق اولویت از مکتب سازمان نصر است که شاگردانش به صنف چهار و پنج رسیدهاند. یا اینکه مکتب باید تقسیم شود. مکتب پائین که جای معلمان است به یک طرف تعلق بگیرد و مکتب بالا طرف دیگر قضیه، اما اسم مکتب بهنام شخص نباشد. (منظور نویسنده از یک طرف، پائین ناوه و بالای ناوه است)
رویهمرفته درین رویداد، کمی هیاهو شد، اما بالاخره زور کارخودش را کرد. یک طرف مجبور شد کوتاه بیاید و خاموشی را بر خون ریزی ترجیح داد. در نتیجه مکتبی که چهار سال فعالیت کرده بود، توسط زورمندان برداشته شد. جالب این است، مکتبی که چهار سال فعالیت نموده بود، با زور تفنگ درش کاه گِل شد، اما فعالانش حالا از جملهای مخالفین مکتب شمرده میشود.
سؤال این است که چطور کسانیکه در همان مکتب خودش یا فرزندانش درس خاندهاند، با مکتب مخالفت کنند. این شورش در برابر مکتب نبود، بلکه در برابر بیعدالتی بود. (امیرمحمد بابایی 29 جون 2023)
این دیدگاهِ چند زاویهای و مناظره نوشتاری، بهمنظور حفظ رویدادهای تاریخی و جلوگیری از تحریف واقعیتها، در صفحات دانشنامه به ثبت میرسد. ما که اکنون در قید حیات هستیم، موضوع برای ما روشن است، اما ما سرانجام میرویم ولی کتاب میماند. اگر موضوع از زاویه دید یک نفر مطرح شود، ممکن است نسلهای بعدی درک نادرست و غیر واقعبینانه از ماجرا حاصل کند. ازین خاطر من با کمال امانتداری، نظرات دوستان را ویرایش و تنظیم کرده و بدون اینکه در بحث شرکت کرده باشم، آنرا بدون کم و کاست در کتاب آوردم.
یک مورد را خاطرنشان کنم که در مقاله سیر تاریخی معارف در چهل باغتوی پشی؛ نوشته یزدانبخش خاتمی که تحقیقات میدانی انجام داده است، از مامورعلی خان بهعنوان مخالف مکتب هیچ یاد نشده است، اما در نوشته مدیرخانو از مامورعلی خان بهعنوان مخالف مکتب نام برده شده است. (به مدخل سیر تاریخی معارف چهل باغتوی پشی درین کتاب مراجعه شود. نادرشاه نظری)
نویسندگان: مدیر محمد ابراهیم خانو، معلم جان علی رحیمی و امیر محمد بابایی.
مجری تنظیم و ویرایش نوشتهها: نادرشاه نظری، 2 جولای 2023