فعال سیاسی چپ و حامی معارف چهل باغتوی پشی
سیماسمر فرزند مدیر قدم در 15 دلو 1335، در قریه سه پایه جاغوری متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در جاغوری و ولایت هلمند به پایان رساند و در سال 1361، از طب دانشکده کابل فارغالتحصیل گردید. وی در 1363 تحت فشارِ دولت وقت قرار گرفته و شوهرش عبدالغفور دستگیر شد. عبدالغفور، اکرم خان و عطا، پسران محبعلی خان بودند که همه توسط رژیم حفیظ الله امین زندانی و اعدام شدند. اکرم خان از سالهای 1354 تا 1358 معلم مکتب چهل باغتوی پشی بود.
داکتر سیماسمر بخاطر فضای ناآرام کشور مجبور میشود در سال 1363، به پاستان مهاجرت کند. در پاکستان به عضویت سازمان رهایی در میآمد و در آن سازمان فعالیت کرده و صاحب نفوذ سیاسی و تشکیلاتی میشود. سازمان رهایی از جاغوری و سایر مناطق هزارجات، بسیار عضوگیری کرده بود، اما در شورای مرکزی سازمان، فقط سیماسمر و عارف جویا از جاغوری عضویت داشتند.
سازمان رهایی افغانستان ابتدا توسط داکترفیض، تحت عنوان «گروه انقلابی خلقهای افغانستان» در سال 1352، مطابق با 1373، از سازمان جوانان مترقی که به شعله جاوید معروف بود، انشعاب کرد. این سازمان توسط داکتر فیض و یارانش در سال 1359، مطابق با 1980 میلادی به «سازمان رهایی افغانستان» تغییر نام داد. (سایت شعله جاوید)
سازمان رهایی افغانستان خود را مارکسیت لننیست و مائوتسه دون اندیشه میدانست و برای ایجاد یک جامعه سوسیالیستی، مبارزه میکرد. این سازمان رهروان جریان شعله جاوید بود که علیه حکومت ظاهرشاه، علیه داووخان و علیه رژیم خلق و پرچم میرزمید و برای ایجاد یک جامعه دموکراتیک و عدالت اجتماعی در افغانستان، مبارزه میکرد. (همان)
سازمان رهایی یک تشکیلات مخفی بود که عمدهترین اعضایش را قشر تحصیلیافته و بوروکرات تشکیل میداد. این سازمان تحت پوشش جبهه ملی نجات افغانستان و دیگر گروههای جهادی، از کشورهای غربی امکانات نظامی و لجستیکی میگرفت و به جبهات جنگ علیه روسها در افغانستان میفرستاد. امکانات شامل پولِ نقد، اسلحه، تجهیزات نظامی، موادغذایی، دوا، گندم و سایر لوازم جنگی بود. پول نقد را برای خرید گندم و دیگر موادغذایی از کشورهای غربی و نهادهای امور خیریه میگرفت و از بازارِ موادغذایی خریداری کرده به افغانستان روان میکردند. (عباسی، 2023)
سازمان رهایی، بخشی ازین کمکهایی که از نهادهای خیریه و دولتهای غربی میگرفت، به پروژههای خودشان اختصاص میداد و دیگر کمکها را به گروههای جهادی میفرستاد. چنانکه سازمان رهایی در پاکستان چند باب شفاخانه داشت. از جمله ملالی روغنتون. چند باب مکتب متوسطه و لیسه داشت. از جمله لیسه وطن که در کوادی رود موقعیت داشت.
سازمان رهایی، خانههای تیمی نیز داشت که مراکز آموزش نظامی و آموزش سیاسی بود. همچنان در افغانستان چندین جبهه مستقل داشت که امکانات رزمی و اعاشه و اباته آن مستقیم از طرف سازمان تآمین میشد. البته این جبهات تحت نام گروههای جهادی مثل جبهه نجات ملی افغانستان، محاذ ملی اسلامی افغانستان، حرکت انقلاب اسلامی افغانستان بود. مثلاً جبهه فراه استاد علم، جبهه نورستان و دیگر جبهات که مجال پرداختن به همهی آنها نیست.
اعضای نظامی سازمان رهایی در قالب تشکیلات حزب اسلامی نیز فعال بودند. از جمله مامور رئوف اکبری شوهر سیماسمر و بیش از دهها نفر در جاغوری و چهل باغتوی پشی، در قالب تشکیلات حزب اسلامی فعالیت میکردند. سازمان رهایی افغانستان بزرگترین کادر مختصص را برای جلب اعانت از خارجیها داشت که برای گروههای جهادی افغانستان، کمک جمعآوری میکرد. امدادهای خارجی از اسلحه گرفته تا مهمات و مواد خوراکه و پوشاکه، توسط این سازمان جلب و جذب میشد.
اهداف اساسی سازمان رهایی افغانستان، مبارزه مسلحانه با دولت وقت و همچنان مبارزه علیه گروههای بنیادگرای اسلامی، مثل جمعیت اسلامی، حزب اسلامی و اتحاد اسلامی بود. چنانکه احزاب اسلامی، کادرها و رهبران سازمان رهایی را ترور میکردند و سازمان رهایی نیز دست به انتقام وترور علیه آنان میزد. (مقالات متعددی منتشرشده در سایت افغانستان آزاد)
پس از اینکه رهبران گروههای جهادی و سازمان رهایی در پاکستان مستقر شدند، تاکتیک جنگ مسلحانه سنگر به سنگر علیه همدیگر، به جنگ ترور مبدل شد. حزب اسلامی دست به ترور کادرهای سازمان رهایی میزدند و سازمان رهایی نیز علیه عناصر رژیم خلق و پرچم، علیه گروههای جهادی مثل جمعیت اسلامی، حزب اسلامی، اتحاد اسلامی دست به ترور میزد. (همان)
ترور داکتر فیض احمد
یکی از کادرهای سازمان رهایی بنام انجنیر خان محمد، مسئول جبهه نورستان در سازمان رهایی بود. خان محمد، سالها در تشکیلات سازمان در صفوف رفقای سازمانی باهم مبارزه میکرد، اما گفته میشود که وی عضو برجسته حزب اسلامی نیز بوده است. خان محمد بعداً بنا به اختلافی که با داکتر فیض و دیگر رفقای سازمان رهایی پیدا کرد، دست به خیانت میزند که از جانب سازمان رهایی بنام خان محمد خائن نامیده میشود. سازمان رهایی اعلام میکند که خان محمد خائن، برای حزب اسلامی به رهبری گلبدین، جاسوسی میکرده است. (سایت شعله جاوید)
انجنیر خان محمد، شخصی بنام «قمر» را که از کادرهای سازمان بوده است ترور میکند، اما بعداً میکوشد وانمود کند که از رفتارش پشیمان است و اگر سازمان با وی انعطاف نشان بدهد، در یک نشست مشترک، بخاطر کشتن قمر از خودش انتقاد خواهد کرد. وی کشتن قمر را خطای بزرگ تشکیلاتی میشمارد. سازمان رهایی به این پیشنهاد وقعی نمیگذارد، اما انجنیر خان محمد راه دیگری در پیش میگیرد. به این معنا که با سازمان رهایی رابطه میگیرد که از کرده خود پشیمان است و برای اینکه خطایش را جبران کند، پیشنهاد میکند که پای یک معامله موشک استینگرد در میان است و او میتواند این معامله را سر و سامان بدهد.
سازمان به خان محمد اعتماد نمیکند ولی داکتر فیض، رهبر سازمان رهایی که از مدتها قبل بدنبال خرید موشک استینگرد بوده است، پیشنهاد را قبول میکند. (ویب سایت سازمان رهایی)
سرانجام خان محمد همراه داکتر فیض، در یکی از خانههای شهر پشاور قرار ملاقات میگذارد. شش نفر اعضای سازمان رهایی، رهبرشان داکتر فیض را بدرقه میکنند و نزدیک خانهی فردِ موردنظر که میشود، طبق قرار قبلی، تنها داکتر فیض وارد حویلی میشود و دیگران بیرون منتظر میمانند. پس از ساعاتی که همراهان داکتر فیض فکر میکنند دیر شده، یکی از رفقای شانرا روان میکند تا احوال رفیق فیض را بیاورد، ولی او نیز بر نمیگردد. (معلم ناظرعباسی، عضو آزمان سازمان رهایی)
رفقای داکتر فیض نگران شده باز یک نفر دیگر را روان میکند که او نیز به سرنوشت قبلی گرفتار شده و پس نمیآید. درین زمان هر چهار نفر که مسلح بودند با عجله وارد حویلی میشوند ولی آن چهار نفر نیز هرگز برنمیگردند. سرانجام پس از چند ساعت، پولیس پشاور در 21 عقرب 1365، خبر از یک جنایت میدهد که شش نفر به شمول داکتر فیض احمد را کشتهاند. (معلم ناظر عباسی، عضو سازمان رهایی آنزمان)
خلاصه داکتر فیض با شش نفر از رفقای سازمانی، توسط حزب اسلامی کشته میشوند. سازمان رهایی در صدد انتقام برمیآید، ولی خان محمد توسط نظامیان حزب اسلامی محافظت میشود. سرانجام سازمان رهایی پس از هفت سال موفق میشود، انجنیر خان محمد را با فضلالحق مجاهد، (یکی از رهبران حزب اسلامی) در1372، واقع در حیات آباد پیشاور به قتل برساند. (ویب سایت شعله جاوید)
ترور مینا کشورکمال، زن داکتر فیض
داکتر فیض در 21 عقرب 1365، در پیشاور کشته میشود اما لیلا، یا مینا کشور کمال، همسر داکتر فیض در 15 دلو1365 در شهر کویته پاکستان سلاخی میگردد. درین زمان داکتر سیماسمر عضو کمیته مرکزی سازمان میباشد و از رازهای درون سازمانی آگاه است. سازمان رهایی یک خانه تیمی در جناح رود کویته داشت که مینا کشورکمال اغلب وقتها در آنجا زندگی میکرد. شخصی بنام یوسف و بانام مستعار وکیل، یکی از کادرهای سازمان رهایی که معلم ناظر عباسی میگوید مسئول کمیته او و دیگر بچههای سازمان بوده است. وکیل با اعتمادترین فرد سازمان و بادیگارد مینا بوده است.
یک روز که مینا دستکول پر از دالر باخود همراه داشته و برای سازماندهی امور تشکیلات ماموریت میگیرد، در حویلی خود توسط وکیل کشته میشود و جسدش سلاخی و قطعه قطعه شده در زیر باغچه و گلدانهای باغ مدفون میشود. گرچه در آن حویلی چند تن دیگر نیز بودهاند، اما بخاطر اصول مخفیکاری شدیدِ سازمان، ساکنان خانه تیمی اجازه نداشتند اطراف شانرا نگاه کنند و بخاطر کنجکاوی چیزی ببینند و یا چیزی بپرسند. بقول معلم جانعلی رحیمی که در آنزمان یکی از اعضای خانه تیمی بوده است، اگر فردی میخواست از دروازه حویلی داخل و یا خارج میشد، سرفه میکرد که اگر کسی آنجا باشد صورتش را بگیرد تا شناخته نشود. (این تاکتیک در تمامی سازمانهای چپ به شدت رایج بود و نگارنده نیز بارها چنین رفتار را دیده و تجربه کرده است. آنان میگفتند این اصول مخفیکاری برای مبارزه است و از نماز مسلمانان هم واجبتر بوده و باید رعایت شود. چنانکه همه آنرا ناآگانه بهصورت اتومات رعایت میکردند. ن. نظری)
بههرصورت، مینا توسط وکیل در آن خانه کشته شده و بدنش زیر گلدانها تقسیم میشود. پس از اینکه قاتل جسد مینا را دفن میکند، خودش به افغانستان میرود و سازمان هرگز نمیتواند از سرنوشت مینا آگاهی حاصل کند. اعضای تجسسی سازمان بیش از سه ماه، دنبال مینا میگردند و او را جستجو میکنند، ولی هیچ رد پایی از او بدست نمیآورند. سرانجام اعضای کمیته مرکزی سازمان، در حالت بیسرنوشتی و فروپاشی قرار میگیرند.
از یک طرف رهبر سازمان داکتر فیض کشته شد و از جانب دیگر، همسرِ داکترفیض (مینا کشورکمال) که رهبر جمعیت انقلابی زنان (راوا) نیز بود، مفقود میگردد.
سازمان سرانجام طی یک بررسی همه جانبه، به اعضایش اعلامیه صادر میکند که مینا خیانت کرده و از پاکستان به مقصد کشورهای غربی گریخته است. درین زمان که انحطاط و فروپاشی سازمانی همه را دستپاچه کرده بود، عارف جویا از لاورپندی به داکتر سیماسمر نامه مینویسد و در آن تاکید میکند که سازمان درحال فروپاشی است. رهبر سازمان داکتر فیض کشته شده و مینای خاین به غرب گریخته است. عارف جویا به سیماسمر تاکید میکند که امکانات سازمان را که پراکنده است جمعآوری کرده در دسترس بگذارد تا خود مان آمده یک تشکیلات بسازیم و کار سیاسی مستقلانه مانرا به پیش ببریم. (معلم ناظر عباسی)
سیماسمر نامه را دریافت میکند، اما درین زمان که از قتل لیلا بیش از سه ونیم ماه گذشته است، پولیس پاکستان یوسف را که در موترش چندین میل اسلحه و مواد انفجاری بوده است، مشکوک شده در مرز پاکستان و افغانستان دستگیر میکند. یوسف زیر شکنجه پولیس تاب نمیآورد و اعتراف میکند که مینا کشور کمال را در خانه تیمی کشته و بدنش را کودِ پرورش زیر گلدانها ساخته است. پولیس خانه را در جناح رود کویته تلاشی میکند و قطعات استخوانها و گوشتهای شاریده و فاسد شدهای جسد مینا را پیدا و جمعآوری میکند. وقتی سازمان از جریان خبر میشود، فوراً اعلامیه به نشر رسانده و مینا را قهرمان معرفی میکند که توسط رژیم کابل شهید گردیده است.
درین زمان که سازمان در بحرانیترین شرایط قرار دارد، عارف جویا از لاورپندی به کویته میآید و سعی میکند داکتر سیما را متقاعد کند تا امکانات سازمان را بالا کشیده به اتفاقِهم، دست به انشعاب بزنند. اما سازمان مترصد اوضاع بوده و راههای دستبرد را مسدود میکند.
پس از کشتنشدن لیلا، (میناکشورکمال) رهبر جمعیت انقلابی زنان افغانستان، کش و مکشهایی بر سرِ رهبری جمعیت انقلابی زنان افغانستان بروز میکند. از یک طرف سیماسمر خودش را برای تصاحب رهبری سازمان مستحق میبیند و از جانب دیگر خانم فریده احمدی، به هوای رهبری سازمان، از جرمنی به کویته میآید. درین زمان عارف جویا از سیماسمر خواستگاری میکند ولی داکتر سیما قبول نکرده فریده احمدی را برایش پیشراهی میکند. عارف سرانجام با فریده احمدی ازدواج میکند، اما اختلاف سیاسی کماکان باقی میماند و سیماسمر همان نامهای را که عارف قبلاً برایش از لاورپندی فرستاده بود، تحویل سازمان میدهد. سازمان جریان را پیگیری میکند، اما عارف جویا بعضی از اختلاسهای سیماسمر را در سازمان افشا وعلنی میسازد. (سرور صالحی، عضو آنزمان سازمان رهایی)
سازمان دوسیه داکتر سیاسمر و عارف جویا را پیگیری میکند و سرانجام پس از تحقیق و بررسی، از سیماسمر و عارف جویا میخواهند که هرکدام یک میلیون کلدار را که در نزد شان از سازمان امانت بوده است تحویل بدهند. عارف جویا و سیماسمر پولهای سازمان را تحویل نمیدهند و این دو عضو کمیته مرکزی سازمان رهایی، سرانجام از سازمان اخراج میگردد.
با بیرون کردن داکترسیماسمر و عارف جویا، تمامی افرادی که با سیماسمر و عارف جویا رابطه داشتند، عملاً از سازمان پراکنده و منفک میشوند. زیرا اصول مخفیکاری در سازمان چنین بود که افراد سازمان از طریق سلسله مراتب به کمیتهها وصل بودند. اعضای سازمان بغیر از مسئول کمیته خودش و خانه تیمی، هیچ آدرسی در سازمان نداشتند و وقتی رابطهاش از کمیته مسئول خودش قطع میشد، کل روابط او در سازمان مختل میگردید. بناً وقتی عارف جویا و سیماسمر از سازمان اخراج شدند، بیش از پنجاه نفر از بچههای جاغوری و دایکندی، از سازمان بریده میشود که خانواده طوفان خیلهای دایکندی و داوود سرخوش نیز ازین جمع بودند. (صالحی، عباسی و نظری)
داوود سرخوش و برخی دیگر از بچههای دایکندی و جاغوری، مثل شریف (با نام مستعارامید) چهل باغتوی پشی و سرور صالحی ممدگ، در سازمان رهایی بسیار فعال بودند. آنان یک بار باهم در پایگاه نورستان برای گذران آموزش نظامی اعزام شدند. (عباسی و صالحی)
پس از اخراج دستهجمعی هزارهها از بدنه تشکیلاتی، سازمان رهایی، کلیه امکانات مثل مکاتب و شفاخانه را در اختیار میگیرند و به عارف جویا و سیماسمر چندان چیزی نمیرسد. سیما پس از آن مستقیم با نهادهای خیریه بینالمللی تماس گرفته و مستقل میشود. چند پزشک مثل داکتر شریف بوسعید و داکترعبدالاحد قندهاری را برای کلینیک ناصر آباد آماده کرده و آنرا افتتاح میکند.(جان علی رحیمی)
جمعی از افرادِ روابط سازمان رهایی، مثل رئوف اکبری، ناظرعباسی، ابراهیم خانو، صفر، جبار، معلم جان علی و تعدادی دیگر را که همرایش بودند، به دورش جمع کرده به نهادهای خیریه معرفی میکند. برخی از آنان امکانات مکتب را از نهادهای خیریه دریافت کرده به منطقه میبرند و بعضی دیگر برای کار سیاسی با هسته انقلابی کمونیستهای افغانستان رابطه میگیرند. (عباسی)
هسته انقلابی کمونیستهای افغانستان را انجنیر حسین قرهباغ رهبری میکرد. انجنیرحسین و رفقایش در سال 1362، از سازمان ساما انشعاب کرده و مقدار اسلحه و مهماتی که از ساما آورده بودند، جبهه مستقلی در قرهباغ تشکیل داد که توسط سازمان نصر افغانستان سرکوب شد. معلم نصرالله، پسر سلمان مهتر جاشه، (برادر داکتر نجفی) که یکی از معلمان لایق نگارنده (ن. نظری) در چهل باغتوی پشی بود، در آن جنگ کشته شد.
عارف جویا پس از چند مدتی، با بچههای طوفانخیلهای دایکندی، بهشمول داوود سرخوش، کمیته امداد غرجستان را بنا کرد، ولی پس از مدت کوتاهی همه پراکنده شدند. عارف توسط فریده احمدی زنش به دانمارک رفت و باقی همه متفرق شدند. (همان)
داکتر سیماسمر، عاقبت مقاومت کرد و توانست سرِپای خودش ایستاد شود. روابط شانرا با نهادهای بینالمللی توسعه بخشید و چندین باب مکتب و از جمله شفاخانه شهدای جاغوری را در سال 1368، تاسیس کرد. رابطه سیاسی داکترسیماسمر با انجنیرحسین بهصورت لقانک ادامه یافت تا اینکه داکترسیماسمر به عضویت کمیته مرکزی حزب وحدت درآمد.
داکترسیما گرچه بخاطر فعالیت حقوق بشری و دیگر دلایلی که داشته است، عضویتاش را در حزب وحدت انکار کرده است، اما ایشان تا سالهای 2002 رابطهاش را با انجنیر حسین که رهبر هسته انقلابی کمونیستهای افغانستان بود، حفظ کرده بود. (از صحبتهای انجنیر حسین با نگارنده، جولای 2002 کویته پاکستان)
سرنوشت قاتل لیلا
وکیل قاتل لیلا کشورکمال (همسر داکتر فیض) توسط پولیس کویته بازجویی میشود. وکیل اعتراف میکند که از جانب حکومت نجیب مامور شده بود تا دار و دسته رهبری سازمان رهایی را از میان ببرد. وی که پس از کشتن مینا کشورکمال به افغانستان رفته و دوباره با اسلحه و مهمات و مواد انفجاری برگشته بود؛ اعتراف کرده که میخواسته علیه اعضای رهبری سازمان رهایی عملیات کند. وقتی سازمان رهایی در جریان دوسیه قاتل مینا گذاشته میشود، تصمیم میگیرد با پولیس معامله کند. پولیس موافقت میکند که وقتی قاتل از زندان به قصد دادگاه انتقال داده شد، سازمان میتواند او را در مسیر راه ترور کند. بناً آن روز فرا میرسد و پولیس اطلاع میدهد که قاتل را به کچاری (دادگاه) میبرند. افراد سازمان موتر حامل قاتل را تعقیب میکند و میان چَونی و علمدار رود، داکتر جواد فراه بر وکیل فیر میکند. قاتل زخمی میگردد و درین میان یک زندانی و یک پولیس کشته میشود. (داکتر جواد از تروریستهای سازمان رهایی بود. یک نفر از چهل باغتوی پشی و یک نفر دیگر از چهلباغتوی اوقی نیز از تروریستهای سازمان رهایی بودند، اما هیچکدام شان درین عملیات شرکت نداشتند. عباسی)
وقتی پروسه تحقیق ادامه پیدا میکند، روابط سازمان رهایی، به پولیس کویته رشوه هنگفتی میدهد تا کار قاتل را یکسره کند. پولیس علیه خود قاتلِ مینا کیس میکند و وی را متهم میسازد که او بر پولیس و زندانی شلیک کرده و آنان را کشته است. دادگاه برای قاتل حکم اعدام صادر میکند که سرانجام یوسف، (وکیل قاتل مینا کشور کمال) اعدام میشود. افراد سازمان رهایی حرف پولیس را باور نمیکند، تا اینکه دو نفر از جانب سازمان موظف میگردد که اعدامی را شناسایی کند. کارشناسان سازمان پس از شناسایی، تائید میکنند که وکیل اعدام شده است.
تا اینجا رویدادها و حوادثی را یادآوری کردم که به زندگی سیاسی داکتر سیماسمر ارتباط داشت. زیرا برای شناخت نسبی از سازمان رهایی که داکتر سیماسمر مدتی عضو کمیته مرکزی این سازمان بوده است، اهمیت دارد. ابعاد دیگری زندگی سیاسی داکتر سیماسمر برای همه آشنا است.
داکتر سیماسمر در سال ۲۰۰۲ به افغانستان بازگشت و بهعنوان معاون رئیس دولت و وزیر امور زنان افغانستان برگزیده شد. وی همچنان رئیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان شد. ایشان در سال ۲۰۰۹، از کاندیدهای جایزه صلح نوبل بود. وی در بخش حقوق بشری فعالیتهای زیادی انجام داده و تاکنون بیش از بیست جایزه را در عرصه تلاشهایی برای صلح از جانب نهادهای حقوق بشری و کشورها دریافت کرده است.
برای آشنایی بیشتر از فعالیت های سیماسمر، به این لینک مراجعه کنید:
سیما سمر – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)
داکتر سیماسمر دوبار ازدواج کرده و تنها از شوهر اولش یک پسری بنام قیس دارد. شوهر دوم وی رئوف اکبری، از اعضای چپِ سازمان رهایی بود که در چهل باغتوی پشی فعال سیاسی بوده است.
رئوف اکبری سه بار ازدواج کرده است. یک دختری بنام تمنا از خانم فاطمه خواهر کاوه دارد. خانم دوم او، نواسه عمه سیماسمر از چوپ بدرزار جاغوری بود که ازش اولاد ندارد. (عباسی)
رئوف اکبری با داکترسیماسمر در سال 1998 ازدواج کرد. (معلم جان علی رحیمی، معلم ناظر عباسی)
- مصاحبه حضوری نادرشاه نظری با معلم ناظر عباسی، 2023
- مصاحبه حضوری نادرشاه نظری با سرور صالحی، 2023
- مصاحبه تلفنی نادرشاه نظری با معلم جان علی رحیمی، 2023
- ویب سایت سازمان رهایی
- ویب سایت شعله جاوید
- ویب سایت همبستگی
- انجنیر حسین (رفیق ضیا)
- شریف گلستانی (امید)
تحقیق و پژوهش: نادرشاه نظری، 26 آپریل 2023