• ساکنان بومی چهل‌باغتوی پشی

گذری به تاریخ ساکنان اولیه در چهل باغتوی پشی

طبق روایت‌هایی که از دیر زمانی در حافظه‌ها باقی مانده و سند مکتوبی زیادی در دست نداریم، سرزمین جاغوری و پشی امروزی، متعلق به مردمان غیر از ساکنین فعلی آن بوده که بنا به ‌دلایلی، دست بدست گردیده است. در حال حاضر، طوایف پشی، آته، گری، یزدری و باغچری، بجای ساکنان قبلی این خطه؛ مسکن‌گزین شده‌اند.

شواهد معتبری که اکنون در اختیار داریم، وجود کاریزها، برخی از قعله‌ها و قبرستان‌های کهن می‌باشد.علاوه براین، بناها، آثار قدیمی و سبک معماری نیز دیده می‌شود که در بعضی‌جاها به‌کار رفته است. از جمله معماری به سبک سوفال، که مُبَین قدامت تاریخی آن می‌باشد و چنین سبک معماری در میان مردمان فعلی رایج نیست.

در رابطه به بادآسیاب و ظروف‌های سرامیکی و سرتیرهای کمان، حجاری روی سنگ‌، سنگ دیره‌های نوک کوه، دخمه بنام استبل و زخیره‌گاه آب، در جای‌جای جاغوری وجود دارد، اما معلومات مشخصی پیرامون این آثار بدست نیامده است.غارهای اوتقول، خانه‌ها در دلِ غارهای لومان، مقبره‌های جمعی (شامی) در مناطق مختلف و غارِ نسبتا بزرگ سرِ جوقول چهل باغتوی پشی که بدست انسان‌ها نقب گردیده است، بصورت درست شناسایی نشده است.

در کنار تعاملات سیاسی و مصادره زمین‌ها توسط زورمندان، رسم روادارانه نیز رایج بوده است که در آنزمان جایداد و زمین‌های زراعتی را بخشش می‌داده و یا بجای گله‌ی عروس یا خمس استفاده می‌کرده است. چنانکه زمین‌ها و تمامی املاک سری‌ناوه چهل‌باغتوی پشی، به‌رسم بخشش برادری، در اختیار برادران گزکی قباله گردیده است. این هدیه در زمانی به ایشان محول شده است که آنها از سرزمین اصلی شان، یعنی از گزگ و تانا چوب مهاجر گردیده و در چهار قول پشی جابجا و موطن شده‌اند.

در مورد املاک جاشه و کمانگر

این زمین‌ها در اصل متعلق به طایفه‌ی «خوجینه» از قوم پشی بوده است که بنا بر روایت دراماتیک، آنجا را تخلیه نموده و درحال حاضر متعلق به املاک برادران اوقی و خوشه به‌حساب می‌آید. طبق روایت‌هایی که در حافظه‌ها باقی مانده است، می‌گویند خوجینه یا خوجنا، مرد بسیار خوب و بزرگی بوده که مورد احترام همه قرار می‌گرفته و برخی او را صاحب کرامات نیز می‌دانسته‌اند.

خوجینه فرزندان بسیار شاد و شنگول داشته که یکی از آنان به‌نام شاه‌قول (شاه‌قولی) بوده که بسیار خوش‌مشرب و شوخ‌طبع بوده است. ایشان در یکی از محفل سوارکاری، از جانب یکی از حریفانش، تموغ گاوی دریافت می‌کند. شرط برنده شدن این بازی، توموغ دلخواه بوده است که فرد برنده، هرچیزی که دلش بخواهد، بازنده موظف به پرداخت آن است.

در یک صبح‌گاه که شاه قول مشغول شستن خودش در میان آب روان دوری‌ها بوده است، با کمین صاحب تموغ مواجه می‌گردد. تموغ که در لباس شاه‌قول پنهان بوده است، بدست حریف قرار می‌گیرد و درین زمان از شاه‌قول طالب امانت‌اش می‌شود. بناً شاه‌قولی که در آب بوده تموغ را می‌بازد و حریف برنده می‌شود.

چون شرط تموغ دلخواه بوده است، حریف ابتدا زن او را زیر نظر داشته، اما بعداً بنا به دلایلی منصرف می‌شود و املاک شاه قول را تصاحب می‌کند. به این ترتیب، همه‌ی خانواری خوجنا از منطقه رانده می‌شود و در حال حاضر فقط گورستان خوجنا در کوتل جاشه باقی مانده و تمامی خیل و خنواری خوجینا از منطقه خارج شده و پراکنده می‌شوند. (کوتل جاشه را پیرمردان همیشه کوتل خوجینه می‌گفتند. قبرستان خوجینه در کوتل جاشه، تا چهل سال پیش، دارای سنگ‌های بسیار بلندی بود. چنانکه در تاریکی شب اگر کسی از راه عبور می‌کرد، شباهت به ایستادن آدم‌ها داشت که بصورت منظم در پشت هم صف کشیده باشند. قُطر این سنگ‌ها حدود پنجاه تا هشتاد سانتی متر بود که به‌شکل بیضوی ساخته شده و به بلندی یک و نیم تا دو متر می‌رسید که سر هر قبر، یک سنگ در اهتزاز بود.

سنگ‌های این قبرستان پس از سال‌های 1358 که حکومت در منطقه حاکمیت نداشت، توسط اهالی قریه روشنک، شلبینک و گردو شکسته شده و برای اعمار دیوار خانه استفاده شد. گفته می‌شود که «قادر نایل»، سیاست‌مدار معاصر شهر کویته پاکستان، از نسل شاه‌قول خوجینه می‌باشد. (ن. نظری)

 

قبلاً حدبخشی میان چهل باغتوی پشی و اوقی، جلگه آب قوچنغی بود که آغاز این جلگه از کوتل شامصور (نه شاه‌منصور) و مناطق پتیه سرچشمه می‌گیرد و از مول‌داد عبور نموده وارد رشته جلگه‌های آبریزی شیله‌های کوه خاک‌ریز شده به جلگه آبروشو یا آبروشان وصل می‌شود.

اهالی پتیه نیز از نگاه تباری متعلق به یکی از شاخه‌های مردم پشی می‌باشد. گفته می‌شود که پتیه پیش قراولان مهاجرین از جنوب به شمال بوده و چون نسبت به بقیه پشی کم‌نفوس‌تر بوده‌اند، همیشه مورد سرکوب قرار می‌گرفته است. پس از اسقرار مردم پشی در این نواحی، خانواری پتیه را در بخش مناطق چهل باغتوی اوقی می‌فرستند.

اکثر زمین‌هایی که مردم پتیه در آنجا ساکن هستند، زرخرید بوده است. ازین لحاظ مردم چهل باغتوی اوقی، همیشه به کنایه به مردم پتیه می‌گویند، «پتیه پشی».

 در حال حاضر تعدادی از مردم پتیه در سرِ دامنه‌های چهل باغتوی اوقی و تعدادی هم در پشتِ‌چوب، مشرف به سیاه زمین، سکونت دارند. روی‌همرفته، مردم پشی بیش از دیگران مهاجر دارد و در هیچ جای جاغوری نیست که یکی دوتا خانوار و یا تعداد از مردم پشی وجود نداشته باشد.

آب قلدی و شاه جوی

در قسمت آب قلدی که در امتداد زمین‌های شاه جوی و نورگ کشیده شده، با جنگ‌ها و جنجال‌های فراوان همراه بوده است. اهالی قلدی هرگز رضایت نداشته‌اند تا این جوی کشیده شود و آب برای نورگ اختصاص یابد. البته ادعا مردمان این‌طرف چنین بوده که دغمه جوی در این استقامت از قدیم موجود بوده و به‌همین سبب از آب باید بصورت مشترک استفاده شود. از اینکه جنجال کمرنگ‌تر شود و مدرکی برای حق آبه بوجود بیاید، مردم بطور شبانه آنهم با وسایل چوبی دست به‌حفر کانال میزده، اما تا رسیدن مسیر کم مانده بوده که مردم قلدی خبر می‌شود شب‌ها در آنجا پهره‌داری می‌کنند.

در یکی از شب‌ها، مغلوبه‌جنگی آغاز می‌شود و یکی از طرف دعاوی به‌نام «غوله» که مرد قوی و تنومند بوده کشته می‌شود. در نتیجه، خون غوله سبب تثبیت حق آبه نورگ و شاه جوی می‌گردد. پس از آن نورگ، پنج شب حق‌آبه از آب قلدی بدست می‌آورد.

بخشی دیگری از معاملات زمین و املاک مردم، در قبال احشام و اجناس صورت می‌گرفته است. مثلاً در قبال شیربها زمین می‌دادند و همچنان برای ‌عذر دخترِ فراری (تاوان عشق‌بازی غیرقانونی) و خون بها، با ملک و جایداد، مورد معامله و داد و ستد قرار می‌گرفت.

نوع دیگر از جابجایی و کوچ‌گزینی افراد، از املاک و محل زیست و زندگی شان، زورگویی و زبردستی توسط افراد و قشر خاص بوده است. از جمله زمین شاه‌جوی و قسمتی از زمین‌های میانه را میتوان نام‌ برد. بگفته موی‌سفیدان منطقه، زمین شاه‌جوی متعلق به اهالی میسه و قسمتی هم متعلق به شیخ کلاهِ نامی بوده، اما مقدار زمین زوبار مربوط به خانواری داروغه بوده است. (نگاه شود به مدخل، رویدادهای قریه میسه)

گفته می‌شود که در زمستان‌های آنزمان، شکار گرگ و قبلو (پلنگ) و دیگر حیوانات وحشی، جزئی از تفریحات و افتخارات محسوب می‌شده است. مثلاً فردی را ماموریت می‌دادند تا سرِ بریده قبلو یا گرگی را برسم افتخار در قریه دیگر بندازد و قریه مذکور باید گرگ را کشته سرِ بریده آنرا در جواب قریه دیگر می‌فرستاد. درغیراینصورت، قریه حریف باید همانند توموغ دلخواه، یا مهمانی می‌دادند.

موی‌سفیدان منطقه که خاطره این اتفاقات را از پدرکلان‌های شان در حافظه سپرده‌اند، می‌گویند که در یک زمستان سخت و پربرف، رد پای قبلو را در مسیر وارمرغ و میسه می‌بینند. شخصی بنام آلو، از نوادگان علی‌مردان زوار، پدر اکبر اوقی و نجات اوقی، با چند نفر از دوستان و اقارب‌ خود، عزم شکار پلنگ می‌نمایند. وقتی در صحنه می‌رسند، به تعقیب قبلو می‌شتابند که در حین حمله و فرار، تفنگِ یکی از شکارچیان خودرو نموده گلوله بر سینه آلو اوقی اصابت می‌کند و فوری جان می‌دهد. درین گیر و دار و بازجویی که تیر از تفنگ چه کسی خارج شده است، قضیه به گردن اصحاب میسه می‌افتد. وارثین هم به بهانه خون‌بها، دادگاه صحرایی تشکیل داده، دکان آهنگری درست می‌کنند. (به مدخل دادگاه صحرایی درین کتاب مراجعه شود)

آنان در درون دکان آهنگری، آهنِ داغ را بیرون کشیده از همه اهالی می‌خواهند که آهن داغ را با دستان شان بگیرند. اگر کسی قاتل نبود، دستانش نمی‌سوزد، اما اگر کسی سوخت، حتماً قاتل بوده است. همچنان اگر کسی تمرد کرد، در عوض بجای یک نفر، ده نفر شان باید کشته شود. در نتیجه امر می‌کنند، از روی تاوه داغ که بر آتش قرار دارد؛ باید عبور کنید و اگر پای تان نسوخت، بی‌گناه هستید، وگرنه قاتل شمرده می‌شوید.

درین زمان آشور مهتر که با مردم میسه قرابت داشته است، ازین مسیر به‌طرف چهل باغتوی اوقی عبور می‌کرده که با چنین صحنه روبرو می‌شود. پس از آن متهمان را سرزنش کرده با تازیانه از محل دور می‌کند و استدلال عاملان این محکمه را غیر منطقی می‌خواند. سرانجام با پا درمیانی او، قناعت مدعیان حاصل می‌شود و دکان آهنگری و سه‌پایه داغ که قرار بود بر گردن متهمان انداخته شود، برچیده می‌شود.

بنا به روایت علی بابا ارباب میسه، دعوای قتل آلو اوقی ادامه می‌یابد. پس از فشار زیاد، بالاخره تعدادی از کلان‌های میسه، جلای وطن نموده مدت در دایزنگی اقامت می‌گزینند که از آنزمان تا به امروز، زمین‌های شاه‌جوی در اختیار فرزندان زوار باقی می‌ماند.

تعدادی از اهالی میسه در کربلا و مشهد آواره می‌شوند که از جمله آنان شفا زوار، غلام زوار، حیدر زوار، برات زوار و چندین زوار دیگر، بشمول علی جمعه کربلایی می‌باشند. (مراجعه شود به مدخل رویدادهای قریه میسه درین کتاب)

البته اقدامات برای پس‌گیری زمین‌ها صورت می‌گیرد، ولی نتیجه نمی‌دهد. علی جمعه کربلایی، پدرکلان ابراهیم ماله، بیشترین جد وجهد را برای پس‌گیری زمین انجام داد، اما بعد از همپیمان شدن اولاد مللی برای پس‌گیری زمین شاه جوی، ایشان با مرگ طبیعی می‌میرد و عزم بازپس‌گیری زمین از میان می‌رود.

(این اتفاق روایت‌های متفاوت دارد. از قول رضابخش برگیت که فایل صوتی ایشان را داریم، می‌گوید که اوقی‌خیل‌ها با مردم بابه گیرگ زده و گیرگ را به نفع بابه می‌بازد. بعد میسه همراه بابه گیرگ می‌زند و از بابه می‌برند. ازین خاطر اوقی‌خیل‌ها عمداً آلو اوقی را می‌کشند و خون آنرا به گردن میسه می‌اندازند. (فایل صوتی رضابخش ماله)

آقای رضابخش ماله، از میرلی مهتر، پدر محمد علی مهتر و آشور میهتر نام می‌برند که در قضیه دخالت می‌کنند. حاجی علی بابا نیز از آشور مهتر نام می‌گیرد، ولی در نوشته محمد جمعه نورگ، از علی بخش نورگ، حاصل مهتر پدرکلان خدابخش مهتر و تعداد دیگر نام می‌برند که در حل قضیه دخیل بوده‌اند. ما برای روشن‌شدن قضیه و حفظ امانت تاریخی، از هرسه منبع استفاده کردیم. نادرشاه نظری)

زمین‌های زوبار

در قسمت زمین‌های زوبار، محمد رحیم، معروف به درغه (داروغه) نیز فراری بوده، اما ایشان مقاومت به‌خرج داده، گاه گاهی به‌رسم اعتراض، کویه‌های گندم را آتش می‌زده است. بار آخر که ایشان گرفتار می‌شود، نبی اوقی و افرادش درغه را شکنجه داده نعل می‌نماید که اقرار کند دیگر ادعای چند قطعه زمین خاص را نداشته باشد. (مراجعه شود به مدخل، محمدنبی اوقی)

در رابطه به مناطق دیگر که زمین‌های مردم با زور از صاحبان اصلی آنها ستانده و مصادره شده است، روایت‌های زیادی در دست است، ولی پرداختن به همه‌ی موارد آن از حوصله بحث دانشنامه خارج است.

روایت و منابع:

ارباب محمد ایاز، ارباب علی بابا، در رابطه با زمین‌های شاه‌جوی.

یادداشت‌های محمد جمعه نورگ، در رابطه با حادثه شکار قبلو.

علی بابا ارباب و رضابخش بیرگت، در رابطه با اطلاعات میسه.

فرستنده: حنیف کارگر.

نویسنده: حاجی ظاهر نور.

اصلاح، باز‌نویسی و ویرایش: نادرشاه نظری، 25 مارچ 2023

 

 

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *