گذری به قحطیهای دوساله
در سالهای ۱۳۴۹-1351، قحطی شدیدی بخاطر خشک سالی بوقوع پیوست که کل کشور را فراگرفت. در این سالها میزان بارندگی در حدی تنزل یافته بود که اکثر قناتها و مراتع و آبهای جاری خشک شده و مردم که وابستگی شدید به زمینهای کشاورزی و مراتع آن زمان داشت، به شدت دچار کمبود مواد غذایی شد. مردم از مجبوری؛ همه نوع گیاهها و علفهای وحشی را بجای غذا مورد استفاده قرار میداد. تاجایی که پوستهای خشک کرده گاو و گوسفندان را که قرار بود در صنعت چرمگری ازش استفاده میکردند را با آب جوشانده میخوردند.
در ولایات مرکزی مانند غورات و دیگر مناطق، مردم همه احشام، بهشمول الاغ و اسپها را ذبح کرده میخوردند. بسیاری از قریهها خالی از سکنه شدند. فقیر ترها فرزندان شان را صرف بخاطر زنده ماندن از خود دور کرده به دیگران میسپردند و دختران کم سن و سال زیادی بهقیمت ناچیزی بهفروش میرسید. در چنین شرایط، رافت و مهربانی از جامعه رخت بربسته و رحمت و نوع دوستی از میان رفته بود. در مقابل، منفعتطلبی و استفاده جوییها به اوج خود رسیده بود. گفته شده که ترکمنها و ازبکها سهم بیشتری در منفعتطلبی داشتند که دختران نابالغ را در بدل مبلغ ناچیزی به زنی میگرفتند و پسران کم سن و سال را به بهانهی فرزندی و کارنده از والدین شان جدا میکردند. چنین جرایم، بخاطر نبودن رسانه و جراید ثبت نشده اما در حافظههای مردم سنگینی کرده اینجا و آنجا بروز میکرد.
رسم بچهبازی از قدیم در بعضی از جوامع بوده و رسانهای شدن آن جسته و گریخته ادامه دارد. این سنت در سمت شمال و جنوب کشور رواج فراوان داشته و کماکان دارد. مثلا هر «بای» (دارا، صاحب مال ومنال) اگر یکی دو بچه بیریش نداشته باشد، بای گفته نمیشود. همجنسبازی در هزارجات به ندرت دیده میشود. شاید یکی از دلایل عدم رواج بچهبازی، نبودن فضای شهری و مجردی باشد. زیرا در مناطق مرکزی، شهرهایی که در آنجا بخشی از بازاریان مجرد را تشکیل بدهد، وجود نداشته و بازاریان در فضای خانوادگی زندگی میکردهاند.
در سال ۱۳۴۹، وضعیت اقتصادی در چهل باغتوی پشی بسیار بحرانی بود، اما مردم باهم رواداری داشت و اگر وضع برخی بهتر بود، دیگران را در حدی که توان داشت، کمک میکرد. از جمله در قریه ما، اکثریت از علف و گیاههای کوهی استفاده میکردند. از قبیل سید، توصله، ریشههای لوگور و سرِ لاله، شبدر و رشقه و غیره. در بعضی جاها بدلیل نداشتن آرد که برای پوش پیرکی، لازم بود، از علف و ایراغ لوگور استفاده میکردند.
سال قحطی به سال بنگلهدیش معروف بود. زیرا درین سال (1971) که مصادف به سال 1349 است، بنگلادیش از پاکستان جدا شده بهعنوان کشور مستقل موجودیت خودش را اعلام کرد. پاکستان که تا آنزمان به دو بخش مشرقی و مغربی تقسیم شده بود، بخش مشرقی آن بنگلادیش و قسمت مغربی آن پاکستان کنونی است. (سال 1917، سال پیروزی انقلاب کمونیستها در روسیه هم بوده است و این نشان میدهد که از جانب همسایههای شمال، بخاطر بحران جنگ داخلی در روسیه به افغانستان هیچگونه کمکهای انسانی بخاطر قحطی صورت نگرفته است. ن. نظری)
تشکیل کشور پاکستان، از زمان برچیده شدن نظام استعماری انگلیس بر شبه قاره هند آغاز گردید، زیرا مسلمانان بعد از فروپاشی امپراتوری مغل در هندوستان، احساس غربت نموده مورد تبعیض جامعه هندو قرار میگرفت. بنگلادیش شکل دیگری از تبعیض زبانی و قومی، سبب جدایی از پاکستان گردید. وقتی مجیب الرحمان بهعنوان رئیس جمهور منتخب رای اکثریت را گرفت، از سوی سیاست مداران مغربی پاکستان نادیده انگاشته شده نتیجه انتخابات را تائید نکرد و هندوستان ازین تنشها استفاده کرده بنگلادیش راعلیه پاکستان تحریک کرد.
اما این اتفاقات برای کشور ما مفید واقع شد. زیرا پاکستان از پرداخت برنج و غلات که سالانه برای بخش مشرقی باید سهم میداد، سر باز زد. بناً برنج و گندم سهمیه بنگال، بخاطر نجات وضعیت نابسامان مردم افغانستان، از سوی سازمان غذا و کشاوری (فائو) وارد افغانستان شده و سپس بهصورت خرید و امداد در اختیار مردم قرار گرفت. با وجودی که بخشی از ارزاق عمومی رفع شده بود، اما گرسنگی در بین مردم تا مدتها دوام داشت. در بخش رواداری نیز برخی از افرادی که وضعیت نسبتاً بهتر داشتند، با مردم کمک میکردند. از جمله مرحوم حاجی صمد علی، مرحوم علی عطا و استا محمد امین. به روایت برخی از بزرگان، بهخصوص استاچمن ارباب، هر زمانیکه تنگ دستی بر مردم مستولی میشد، خدمت مرحوم حاجی صمد میرفتیم و او همیشه با جمله توکل با خدا، ما را دلداری و سرانجام جواب مثبت میداد. (مراجعه شود به مدخل حاجی صمد)
بقول مرحوم ارباب عبدالحسین، در اواخر زمستان از لحاظ آزوقه نزدیک به صفر بودیم که به حاجی مراجعه کردم و ایشان پس از سه روز، مبلفی را که خواسته بودم به خانه ما آورد. بعد فهمیدم که از حاجی عیدو چهل باغتوی اوقی، آن مبلغ را برایم قزض گرفته است. ایشان برای رفع مشکل نیازمندان حتا تا شیرداغ هم میرفت تا شر آن سال را از سرِ مردمش خلاص کند.
مرحوم علی عطا نیز که در همان سال زخیره گندم و آرد داشت، بهطور قرضه در اختیار اهالی قریه میگذاشت. همچنان استا محمد امین نیز در آن دوسالِ قحطی، گندم و آرد که بهعنوان منگ آهنگری بدست میآورد، بهصورت سیر و چارک (چهاریک)، اختیار آنهایی که غله تامو بودند، قرار میداد.
قریهدار رمضان علی نیز که سهمیه گندم امدادی را به موتر لاری در نزدیکی قلعه بستان علی خان پیاده کرده بود، در بین مردم بهصورت مساویه توزیع نمود. (به مدخل رمضان قریدار مراجعه شود)
در سال ۱۳۵۲، برف و باران زیاد بارید و در تابستان همان سال، سیلابهای شدید جاری شد که گودالهای عمیق برجای گذاشت. اما با رفع خشکسالی، حداقل نان خشک و برنج به سفرههای مردم دیده میشد.
یکی از دست آوردهای دیگری که با آمدن داود خان نصیب مردم انزوا کشیده ما گردید، مسافرت به پادشاهی ایران آغاز گردید. پیش از آن مردم ما به ندرت مسافرت میکرد و دورترین آنان تا معادن زغال سنگ پاکستان و سنگتراشی بود. در داخل کشور نیز کارهایی برای امرار معاش، از قبیل معادن زغال اشپشته، کرکر، دره صوف، پروژه میدان هوایی قندهار، پروژه چاه انجیر ولایت هلمند، احداث بند آب کجکی و غیره وجود داشت ولی برای همه میسر نمیشد.
در مسیر پاکستان، تعداد زیادی از مردم ما در کمین دزدان اچگزییها گرفتار شده؛ جانهای شانرا از دست میدادند. زیرا در آنزمان راه قانونی میان پاکستان و افغانستان وجود نداشت و مردم بهصورت گروهی با راهنمایی یک پشتون سرحدی از قندهار تا شهر چمن میرفتند.
البته مسافرت در مسیر ایران نیز با دشواری و تلفات همراه بود، ولی با واز شدن مسیر ایران بر روی مردم، تحول اقتصادی و فرهنگی بهوجود آمد.علاوه بر مسافرت انفرادی، مهاجرتها فامیلی نیز بیشتر شد. بهخصوص در شهر لشکرگاه و کویته پاکستان.
در رابطه به هجرت مردم ما در کویته پاکستان، تاریخ طولانی دارد، اما آغاز مهاجرت در ولایت هلمند، حوالی ۱۳۴۸ و 1349هجری شمسی آغاز یافت.
نویسنده: حاج ظاهر نور.
ویرایش: نادرشاه نظری، 2 جون 2023