فریاد دادخواهی یک دختر
زنان در دهکده چهل باغتوی پشی، قربانیان خاموش هستند که از کوچکترین حق و حقوق شان مستفید و برخوردار نمیگردند. درین روستا زندگی رنجبار زنان پر از سختی و مشقت میباشد. آنان به دلیل کارهای شاقه، تبعیض جنسیتی، ازدواجهای ناخواسته و نابرابر و دهها مورد از اجحاف و نارساییها گرفتار میباشند که هرگز نمیتوانند صدای شانرا بلند کنند. هیچ نهاد حقوق بشری و عدالتخواهی تا هنوز صدای آنها را نشنیدند.
زنان درین دهکده، لحظهای از خشونت فزیکی در امان نبوده و با تن زخمی و روان پریشان، زندگی شانرا به سختی به پیش میبرند. ازدواجهای اجباری در سنین کوچک به یک فرهنگ تبدیل شده است. بسیاری از دختران توسط فامیل شان با زور به ازدواج وادار میشوند. برای این دختران، زندگی در آغوش شوهر، روبرو شدن با گرگ درنده است. رنجها و دردهای زنان درین روستا قابل انعکاس در هیچ کتابی نیست. زنان نسبت به مردان از هیچ حقوقی برخوردار نیستند. ستم طبیعی از یک جانب و محدودیتهای دسترسی به خدمات بهداشتی و آموزشی از جانب دیگر، بلای جان زنان بوده است.
درین روستا، کارهای شاقه و طاقتفرسا، یکی از مشکلاتی است که زنان بارها سقط جنین کرده و به بیماریهای صعبالعلاج مانند فقدان گُردهها و دیسک کمر مبتلا گردیده اند. بسیاری از زنان در این روستا، به دلیل عدم آگاهی، دچار رنج و تنگدستی شدهاند و از حقوق و امتیازات خود محروم میشوند. در نتیجه، زندگی رنجبار زنان در چهل باغتوی پشی ولسوالی جاغوری، بسیار سخت و غیر قابل تحمل است.
سالیان قبل درین قریه، خانمی را بدون حضور شوهرش از خانه بیرون کرده طلاقش میدهند. زن به خانه پدرش میرود و از ترس اینکه پسرش را خانواده شوهرِ قبلیاش اذیت و آزار نکند، خودرا به پسرش نشان نمیدهد. وقتی بار دیگر شوهر میکند نیز بیست سال از پسرش فرار میکند. زیرا مادری که طلاق شده باشد، حق دیدن اولادش را ندارد.
دختر خانم دیگری که در خانواده متوسط زندگی میکرد، به درس و تعلیم خویش ادامه داده در کنار مکتب؛ به انستیتوت شامل گردیده رشته نرسینگ میخواند. پس از فراغت مدتی بهعنوان کارآموز در شفاخانه ناصرخسرو، واقع در گولایی مهتاب قلعه دشت برچی شهر کابل کار میکرد. بعد از امتحان رقابتی وزارت صحت عامه، وارد شفاخانه خصوصی گردید. درین زمان والدینش بدون مشوره با وی، دخترش را به نواسه کاکایش نامزاد میکند. سپس پروسه محفل عروسی با تهدیدات به پیش میرود، اما عروس قبل از رفتن به خانه شوهرش، دست به خودکشی زده به زندگیاش پایان میدهد.
دردها و مشکلات زیادی درین روستا اتفاق افتاده، اما پرداختن به همهی آنها غیر ممکن است. تنها به مواردی استناد شد که برای نسل جوان عبرتانگیز باشد. زیرا تفکر سنتی خانوادهها باعث گردیده تا فیصدی زیادی از دختران نتواند درس بخوانند. بسیاری از خانوادهها هنوز معتقدند که دختر برای کارهای شاقه در خانه هستند و همچنان در سنین نوجوانی باید ازدواج کنند تا مسئولیت آنها از دوش فامیل شان برداشته شود. این مشکلات باعث گردیده تا سطح سواد در میان زنان این دهکده پائین باشد. تعداد انگشت شماری از دختران یا زنان وجود دارند که تا سطح لیسانس درس خواندهاند. این موضوع باعث گردیده تا زنان از حق و حقوق خود بیخبر مانده بهعنوان بردهها در نزد خانوادهها و شوهران شان مصروف کارهای شاقه و به دنیا آوردن طفل (تولید نسل اجباری) و بزرگ کردن آن باشند.
صدای زنان این دهکده همیشه خاموش است. حتی توان حرف زدن با نهادهای حقوق بشری را ندارند. چون هنوز از جانب شوهران یا مردان شان، اجازه صحبت کردن در مورد مشکلاتی که دامنگیرشان است، ندارد. زنان درین روستا به حقوق شان دست نیافته و بدون آگاهی بزرگ شده و عمر شان به پایان میرسد. حتی در بسیاری موارد صلاحیت تصمیمگیری در امور زندگی شخصی خود را ندارند. در صورت کوچکترین حرکت، ازجانب شوهران شان سرکوب شده و تهدید به مرگ میگردد.
باهمکاری نسل نوین و آگاه چهلباغتوی پشی، میتوانیم صدا بلند کنیم و توجه نهادها و موسسات مربوطه را بهخود جلب کنیم. همچنان برای ایجاد کورسهای سواد آموزی و آگاهیبخشی تلاش کنیم تا زنان حداقلِ سواد خواندن و نوشتن ابتدایی را بیاموزند.
کسانیکه توانایی همکاری دارند و همچنان نقش مرکزی را در نهادهای خصوصی و ادارات مختلف سازمانهای حقوقی و مدنی به پیش برده میتوانند، همکاری کنند تا وضع زنان بهبود بیابد و زندگی بهتری برای آنها فراهم شود.
بیائید تغییراتی در مناسبات فرهنگی جامعه بهوجود بیاوریم تا جلو قربانیهای خاموش را بگیریم. هرکس یک رسانه شویم و به اندازه توان خود صدا بلند کنیم و زندگی سنتی را تغییر بدهیم. زنجیرهای استبداد را بشکنیم و فریادهای عدالت خواهی خود را بهمثابه قشر محروم جامعه به گوش سازمانهای حقوق بشر برسانیم و جلو محرومیت و استبداد برزنان را بگیریم.
نویسنده: شفیقه حیدری
ویرایش: نادرشاه نظری، 12 جولای