فعال فرهنگی و اجتماعی
رحم بیبی بنت برات علی درسال ۱۳۱۳، در قریه میسه از مربوطات چهل باغتوی پشی بهدنیا آمد. والدین رحم بیبی بهلحاظ اقتصادی همانندِ اکثر خانوادههای آنزمان، روزگار سختی را پشت سر میگذراند. آنان از طریق مالداری و محصولات زمینهای شان امرار معیشت میکردند. رحم بیبی با تمامی شباهتهایی که با مردمان و خانوادههای هم عصرش داشت، یک چیز در مورد خانواده او بهخصوص پدر و مادرش تفاوت داشت. او دختر پدری بود که عاشق کتاب بود و از کسانی که سوادِ خواندن داشت استقبال نموده آنها را مهمانی میکرد و در تمام مجالس که آنها کتاب میخواند حاضر میشد. ایشان در سفری که به پاکستان داشت، سواد خواندن و نوشتن آموخته بود و با خود کتابهایی در چهل باغتوی پشی آورد که پس از آن از جایگاه والایی در میان اجتماع و خانواده برخوردار شد.
والدین رحم بیبی نیز از علاقهمندان کتاب و کتابخوانی بود و در تمام مجالس کتابخوانی، حمله خوانی و شاهنامه خوانی شرکت میکرد. مادر رحم بیبی پس از افتیدن بر روی یخها که پاهایش را از دست داد نیز در مجالس کتابخوانی حضور مییافت و در برنامههای فرهنگی و کتابخوانی که جسته و گریخته به طور غیر رسمی در ده برگزار میشد، شرکت میکرد. وی با وجودیکه پاهایش کاملاً فلج بود و چشمانش نیز از فرط پیری نابینا شده بود، به گفته کسانی که او را دیدهاند، به طور نشسته خود را به محل میرساند.
رحم بیبی هم این شیدایی را از پدر و مادرش به ارث برده بود. او در عصری زندگی میکرد که کسب تحصیل نه تنها برای زنان بلکه برای مردانِ جامعۀ ما پدیدۀ جدید و کمتر شناخته شده بود. ایشان عاشق علم و کتاب بود و او این علاقهمندی را از رادیو میشنید و از خانوادۀ که به نحوی از اهل فرهنگ و ادب به شمار میآمد، حاصل کرده بود.
رحم بیبی دوست داشت با کسانی ملاقات کند که از سرزمینهای دیگر برگشته بودند. معمولاً آنهایی که به هر دلیلی به کشورهای چون ایران و پاکستان سفر کرده بودند و چیزهای پیشرفته و مدرن همانندِ کتاب با خود آورده بودند علاقه داشت. آنچه که پدر برایش از کتابهای اشعار و داستانهای حماسی دینی خوانده بود، بکلی حفظ کرده بود و همانند پدرش در مجالس کتابخوانی حضور مییافت.
رحم بیبی همچنان از کتاب خوانهای معروف منطقه و محل دعوت میکرد که برایش کتاب بخواند؛ از جمله میتوان به کتابخوان مرحوم باباعلی پدر محمد یونس آهنکشته، مرحوم اسحاقعلی فرزند ملا اکبر زوبار و مرحوم کربلایی عبدالحمید شاجوی اشاره کرد.
رحم بیبی در سالهای پسین عمرش از نواسههایش که خواندن و نوشتن را آموخته بودند؛ میخواست تا کتابهایی که دارای نظم شاعرانه بود و در خانواده شان ارج و منزلتی بالایی داشت، با صدای موزون و آهنگین بخواند و خودش آن ابیات را ترجمه و تاویل میکرد. وی در زندگی خود، اشعار کتاب زیاد شنیده و ابیات را با مهارت تشخیص میداد. منظومههایی چون شاهنامه فردوسی، حمله حیدری و جام گیتی (کتاب زندگی حضرت محمد به شکل نظم با روایتهای حماسی گونه و اسطورهای) را حفظ بود و اگر خواننده به لکنت میافتاد یا کلمه هایی را نمیتوانست به درستی ادا کند، با توجه به موزون بودنِ آن، اصلاح و معنا میکرد. کتابهای مختار نامه، معراج نامه، امیر حمزه و امیر عُمیه، از کتابهای مورد علاقهاش بود که به کرات شنیده بود.
رحم بیبی زن فهمیده بود. تنها دلیلِ رو آوردن خانواده او به خواندن و نوشتن در دورههای دشوار بیسوادی، تشویق و ترغیب رحم بیبی به آموختن بود. او باتمام سختیهای زندگی، فرزندان و نواسههایش را تا حدی خواندن و نوشتن، با سواد کرده بود. او میگفت ما بیسواد و مثل نابینا هستیم شما نباید چنین باشید. از وقتیکه نواسه هایش نظم حافظ را یاد گرفته بود، دیگر از حمله خوانی، شهنامه خوانی و جام گیتی خوانی دیگران بینیاز شده و اکثراً در شبها و روزهای زمستان مراسم کتابخوانی برگزار میکردند.
رحم بیبی، تمام مسؤلیت خانواده را به عهده داشت و در کارهای خانه و در تصمیم گیریهای بیرون نقش داشت. نظر به تجربه هایش، بهعنوان یک طبیب هوشیار برای زنان قریه فعالیت داشت. اکثریت زنان قریه وقتی با هرنوع مشکل مریضی (زکام، اسهال و مریضیهای ولادی) و انواع حشره گزیدگیها، زخمها و حتی مریضی مواشی و حیوانات شان رو برو میشدند، به رحم بیبی مراجعه میکردند.
به گفتهی زنان قریه، رحم بیبی در بسیاری موارد، علایم امراض خطرناک را میدانست و تشخیص میداد که بیمار زنده میشوند یا خیر. وی به مریضان، خصوصاً زنان تازه ولادت کرده و طفل تازه بدنیا آمده رسیدگی بیشتر میکرد. چون اکثریت زنان و نوزادان بعد از تولد در اثر نادانی مردم از گرسنگی میمردند. توصیه رحم بیبی برای خانوادهها و رسیدگی به اطفال و مادر از نگاه تغذیه موثربود. در زمانیکه مردم با دوا کمتر آشنایی داشت، او دواهای تسکین درد، دواهای ضد حشره، تابلیتهای سیابازول برای حیوانات و دواهای یونانی و خانگی دست ساخت خودش را داشت.
رحم بیبی در مورد ستاره شناسی نیز میدانست و مردم قریه در وقت مسافرت و دیگر کارهای مهم در باره موقعیت ستاره، از او میپرسید. در مورد ماهای سال، قمر، توغلِ هر ماه و غیره میدانست. هنر سفالی را نیز از مادرش آموخته بود و ظروف مورد ضرورت اش را میساخت. در هنر گلیم بافی، شال بافی، ریسندگی، چَیله بافی و سبد بافی مهارت داشت.
در سالهای ۱۳۶۲ ش ـ ۱۳۸۰ ش، گلیم بافی راهِ در آمد زنان بود که به کمک رحم بیبی به زنان قریه انتقال کرد. رحم بیبی در قریه معروف به آجَی بولدال از سیاست و موقعیت خاص برخوردار بود. وی در ۱۳۲۸ش، با موسی «بولدال» ازدواج کرد و بهعنوان یک زن موفق، تمام امور داخل و بیرون خانه را تحت کنترول گرفت. تنها علاقۀ رحم بیبی به علم، فرهنگ وهنر او نبود که او را یک زن برجسته معرفی میکرد، بلکه توانایی و مهارتهای او در مدیریت زندگی و ارتباطات اجتماعی گسترده او نیز بود. هر چند همسرش «موسی بولدال» در قید حیات بود اما به دلیل اینکه آدم نسبتاً درونگرا بود، به اجتماع و دنیای بیرون تمایل چندانی نداشت ولی به نسبتِ درایتِ که رحم بیبی داشت، همیشه وی را حمایت مینمود.
رحم بیبی برای کسانی که بیبضاعت بودند، به اندازه توانش آنها را کمک میکرد که هنوز بزرگانِ قریه از ایشان به نیکی یاد میکنند و از کارهایش نام میبرند. او در سالهای۱۳۶۵- ۱۳۷5ش، تنها دکاندار و دوافروش میسه بود که دواهای ضد حشره، دواهای تسکین درد چون بوسکوپان، پرستامول و سیابازول داشت و این دواها را تجویز میکرد. همچنان مواد غذایی از قبیل چای، شکر، صابون، تکههای دوخت وغیره برای مواقع اضطراری در دکانش موجود بود.
درسالهای اخیر دکان رحم بیبی مرکز تجمع اطفال دور و برش شده بود چون در آنجا محصولات زراعتی از قبیل کشته، توت، بادام و غیره نگهداری میشد. به محض باز شدن دکان، تمام اطفال محل و بهخصوص نواسه هایش به دورش جمع میشدند.
رحم بیبی سرانجام در سال ۱۳۹۳ﻫ. ش، به عمر۸۰ سالگی در اثر مریضی که عاید حالش شد، در کویته پاکستان در خانه پسرش عبدالکریم از دنیا رفت و در قبرستان هزاره تاون به خاک سپرده شد.
نویسنده: شریفه رضایی.
ویرایش: نادرشاه نظری، 18 می2023