فرمانده نظامی، فعال سیاسی و قریه دار
خالقداد معروف به قومندان حسنی، فرزند محمد عیسی از توابع ولسوالی جاغوری قریه چهل باغتُوی پَشی، در سال 1328 در آغیل پیتو آهنکشته متولد شد. وی دوران کودکی و نوجوانی را در زادگاهش گذراند و سواد خواندن و نوشتن را در مکتب خانگی فراگرفت. کتابهای دینی همچون نصاب، صرفمیر، صرفهوا، زنجانی و مراح را تا چهارده سالگی به اتمام رساند.
خالقداد حسنی در سال 1346 به سن 19 سالگی ازدواج کرد که حاصل این پیوند پنج پسر و هفت دختر است. او از آوان نوجوانی گرایش به فعالیتهای، سیاسی و گروهی داشت و به عضویت سازمان نصر افغانستان درآمد. وی بیشترین فعالیتهایش تحت فرماندهی ابوذر غزنوی در جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی آنوقت بود. ازجمله در جنگ ولسوالی قرهباغ ساحه «پل قرچی» شرکت کرد و موفق به شکست دشمن و به غنیمت گرفتن یک تانک و یک موتر گردید.
جنگ دومی در ولایت غزنی زمانی آغاز شد که فرمانده ابوذر گزارش دریافت کرد که نیروهای شوروی از کابل به طرف قندهار حرکت نموده است. خالقداد و سایر نیروهای تحت فرماندهی ابوذر، در کنار شاهراه در منطقه «موشکی» کمین کردند. اما پشتونهای منطقه به نیروهای شوروی گزارش میدهند که هزارهها در منطقه موشکی راه شما را کمین نموده اند. نیروهای شوروی به نظامیان ابوذر حمله کردند و همه نظامیان مجبور به فرار شدند. درین میان تنها خالقداد مقاومت نموده زیر فشار حملات زمینی و هوایی قرار میگیرد. سرانجام خالقداد مجبور به عقب نشینی شده از طریق جویآب مخفیانه خود را در ساحه ماشی میرساند و با تجدید قوای ابوذر، نیروهای شوروی شکست خورده و از ساحه فرار میکنند.
در دوران نورمحمد ترهکی، نیروهای خلق و پرچم که در جاغوری هجوم آوردند، از مناطق مختلف جاغوری هجده نفر را با خود بردند. پس از آن مردم در برابر نیروهای خلق و پرچم دست به شورش میزند. در این میان مردم ممدگ و چهل باغتَوی پَشی، آغازگران شورش شدند. بعداً سایر مناطق جاغوری نیز در جنگ علیه حکومت پیوست و خالقداد یکی از افراد فعال بود.
بعدها که سازمان نصر با دیگر گروهای شیعی به حزب وحدت اسلامی افغانستان مدغم شدند، ابوذر غزنوی نیز زیر نظر عبدالعلی مزاری فعالیت میکرد. پس از تسلط کامل حزب وحدت اسلامی افغانستان تا دوره اول تسلط طالبان در خزان سال 1377ش، 1999م)، خالقداد حسنی بهحیث قومندان آمر امنیت در جاغوری و چهل باغتُوی پَشی انتخاب شد. وی از همسنگران و دوستان نزدیک ابوذرغزنوی بوده با عبدلعلی مزاری، ابوذرغزنوی، خداداد عرفانی، محمد محقق و کریم خلیلی در برخی مناطق افغانستان از جمله، کابل، بامیان، غزنی، قره باغ، جاغوری، تمکی، لومان، ارزگان و دایچوپان فعالیتهای نظامی داشته است.
بعد از تسلط طالبان در خزان سال 1377ش/1999م، حسنی بخاطر حفظ جان و خانوادهاش مجبور به ترک وطن گردیده در کویته پاکستان مهاجرت کرد. اما پس از ساقط شدن طالبان از قدرت، در1381ه ش/2002م، وی دوباره به افغانستان برگشت و به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خود آغاز کرد.
حسنی از سوی مردم بهعنوان نماینده (قریهدار) چهل باغتُوی پَشی انتخاب گردید و تا پایان حکومت اشرف غنی و برگشت دوباره طالبان در 5/ 24/ 1400 ه ش، ایفای وظیفه نموده است. در این مدت فعالیتهای زیادی را همراه با همکاران و ریشسفیدان منطقه، برای مردم چهل باغتُو پَشی انجام داد. از جملهی آن میتوان به چند مورد اشاره کرد:خانم
آوردن کلینک صحی برای درمان اولیه؛ آوردن پایه آنتن تلفن برای چهل باغتُوی پَشی؛ هماهنگی و تشویق مردم برای کشیدن سرکها از چهل باغتوی پشی به طرف بابه، جودری، سیاهزمین، شب بخیر و جاکه پَشی.
همچنان سرکهای میان چهل باغتُوی پشی و از جمله، سرک آهنکشته، میسه و آسیاب خانه؛ ایجاد میدانهوایی غجور؛ دفاع و دادخواهی از حق و حقوق مردم منطقه و فعالیتهای خورد و بزرگ دیگر.
خالقدادحسنی از دوران نوجوانی تا سن 73 سالگی، در عرصههای مختلف فعال بوده است. فعلا بهدلیل کهولت سن و مشکلات صحی، از کارهای اجتماعی و سیاسی کناره گیری کرده است. از جملهی علایق حسنی میتوان از اربابی، نشان زنی با تفنگ سربی، اسب سواری و کُشتی گیری نام برد. گهگاه اشعار حافظ شیرازی را نیز دکلمه مینماید. همچنان ایشان در نجاری و موچیگری هم مهارت دارد.
تا اینجا کارنامه مثبت و فعالیتهای سیاسی و نظامی آقای حسنی از جانب خانواده و طرفدارانش نوشته شده است. اما نظرات برخی از افراد دیگر درباره فعالیتهای سیاسی و نظامی آقای حسنی را هم درج کتاب میکنیم.
شخصی از بابه بنام بوستانعلی که در عملیات فتح چهلباغتوی پشی در بهار 1372 شرکت داشته است، با یک شخصی که از چهلباغتوی پشی است، گفته بود که در آن شب گروپ ما با سرکردگی سرگروه خالقداد حسنی، از راه مارسنگ بهصورت شبانه وارد چهلباغتوی پشی شدیم. (پیام یکی از اعضای گروپ واتساب از زبان بوستانعلی بابه)
نگارنده سعی کرد با نامبرده تماس بگیرد، اما دخترش از طریق میسنجر فیسبوک گفت که پدرش بهدلیل اختلال مریضی قادر به صحبت کردن نیست. ازین خاطر من نیز این موضوع را تائید نمیتوانم، اما بهعنوان یک خبر به آن اشاره کردم.
مورد دیگر، چشمدید خود نگارنده است. من در همان سالی که خداداد عرفانی در چهلباغتوی پشی حمله کرد، در سنگر بودم و تا حدودی از نقش آقای حسنی در آن جنگ اطلاع دارم. چون نمیخواهم آن رویداهای تاریخی پوشیده باقی بماند، برداشتهایم را از نقش آقای حسنی بیان میکنم.
در آن سال، نیروهای نظامی چهلباغتوی پشی همه متحد شده بودند تا از قلمرو خودشان علیه نیروهای سازمان نصر که خداداد عرفانی در رأس آن بود، دفاع کنند. خداداد عرفانی، بتاریخ پنجم جوزای 1371، حسین علی چمران، فرمانده نهضت اسلامی در مناطق کل پشی را ترور کرد. پس از ترور چمران، برادرش رمضانعلی عارفی، برای انتقام و خونخواهی چمران، با نظامیانش به خانه عرفانی دولنه حمله کرده و خُسرش مامور سرور و سه نفر دیگر را دستگیر کرده همراه خودشان اسیر گرفتند. علت ترور چمران، از میانبرداشتن فرماندهی نظامی نهضت اسلامی بود تا سازمان نصر بتواند در منطقه توان نظامی پیدا کند. زیرا چمران در مناطق چهل باغتوی پشی، مالستان و ارزگان خاص، دارای قدرت بزرگ نظامی بود. عرفانی میخواست با ترور چمران، حزب نهضت اسلامی را تضعیف و متلاشی کند تا سازمان نصر در منطقه قدرت بگیرد.
در حمل 1372 که عرفانی با نیروهایش از ساحه شرق و شمال چهل باغتوی پشی پیشروی کردند، نیروهای نظامی چهل باغتوی پشی، مثل نهضت اسلامی، حرکت اسلامی و حزب اسلامی، متحدانه علیه عرفانی ایستادگی کرده یک هفته آنها را پس زدند. زیرا در آن شرایط، مسئله گروهی به مسئله حیثیتی طایفهوی بدل شده بود. رمضان عارفی به انتقام خون برادرش چمران، چند نفر اسیر گرفته بود و حالا نوبت عرفانی بود که باید از چهل باغتوی پشی انتقام بگیرد. درین زمان که جنگ میان نیروهای خداداد عرفانی دولنه از یک جانب و نیرهای رمضان عارفی چهل باغتوی پشی از جانب دیگر جریان داشت، خالقداد حسنی و عزیز میرزایی جانب عرفانی دولنه را گرفته بودند. گرچه عزیز میرزایی آنزمان در کابل بود، ولی اتحاد و سازماندهی تشکیلاتی، میان اعضای سازمان نصر، بهمثابه خط سیاسی ایدئولوژیک عمل میکرد.
وقتی که رمضان عارفی در ناحیه آهنکشته کشته شد، خالقداد حسنی فرمانده سازمان نصر چهل باغتوی پشی بود که در کشته شدن عارفی، نقش داشت.
اینکه اگر رمضان عارفی توسط سازمان نصر چهل باغتوی پشی کشته نمیشد، نتیجهی خوب داشت یا بد، معلوم نبود. اما واقعیت این است که با کشتهشدن عارفی، حزب نهضت اسلامی و نظامیانش از هم پاشیده و متلاشی گردید. این نیروها را چمران سالها در برابر حملات دشمنان مرزی، تربیه و تجهیز کرده بود تا به دفاع و حراست از مرزهای هزارجات بپردازند. وقتی عارفی در آهنکشته کشته شد، نظامیان نهضت از سطح کل پشی شکست خوردند و بکلی از هم پاشید.
چون من نیز در آن جنگ بودم و اوضاع را زیر نظر داشتم، چشم دیدم را بیان میکنم تا تاریخ تحریف نشود. من همان روز در سرِ کوه پامک، با جمعی از اهالی منطقه، همراه خادم زوار در سنگر بودیم که خادم زوار از طریق مخابره شنید که عارفی کشته شده است. تا آنزمان که یک هفته از محاصره چهلباغتوی پشی توسط نیروههای عرفانی گذشته بود، هیچ کسی از نیروهای ائتلاف چهلباغتوی پشی کشته نشده بود. تمامی مرزها بدست نهضتیها و دیگر نظامیان مؤتلف بود. نیروهای عرفانی از هیچ مرزی توان پیشروی به چهل باغتوی پشی را نداشتند و مورال جنگی نظامیان پشی درحدی بود که آنها قدرت نزدیک شدن به چهلباغتوی پشی را نداشتند.
در استقامت جنوب نیز نیروهای معلم قاسم، جرئت نزدیک شدن به چهل باغتوی پشی را نداشتند. بناً عارفی زمانی کشته شد که در قریه ملیکک هیچ جنگی بوقوع نپیوسته بود. به بیان دیگر، عارفی ترور شد. اینکه عارفی را چه کسانی ترور کردند، من نمیدانم ولی چه مردم منطقه و چه فرماندهان حزب وحدت میگفتند که عارفی با همکاری نصریهای منطقه ترور شده و بعداً از نیروهای عرفانی و معلم قاسم خواسته شده تا در چهل باغتوی پشی بیایند و منطقه را تصرف کنند. (صمد، معروف ابوذر جاله، یکی از فرماندهان حزب وحدت بود که در صحنه حضور داشت و موضوع را در همان سال در چهل باغتو نقل کرد)
در آن روز بغیر از عارفی، هیچ کسی از چهل باغتوی پشی و نیروهای مهاجم کشته نشد. زیرا جنگی نبود که کسی کشته میشد. اوضاع چنان بهنظر میرسید که معاملهای صورت گرفته تا فقط عارفی از میان برداشته شود.
وقتی همان لحظه خادم زوار گفت عارفی کشته شده، خودش به تنهایی سنگر را رها کرده و بعداً نیروهای نهضتی، یکی پشت دیگری رفتند و در ظرف دوساعت، بیش از صد نفر نظامی از کوتل قبرغه عبور کرده پس کوتل رفتند. ما نیروهای مردمی که اسلحه داشتیم نیز سنگر را ترک کرده به قریهها آمدیم. سه ساعت بعد عرفانی از سرک عمومی و علنی با تعدادی پیاده بهطرف مدگ میآمدند، انوری قلدی که حرکتی بود، باتعدادی به استقبال عرفانی رفتند و او را با شعار و تشریفات به چهل باغتو آوردند. (ن. نظری)
اما علی حسنی، پسر قوماندان خالقداد که در انگلستان است، نظر من را رد کرده از قول پدرش گفت که عارفی توسط نصریهای بابه و هیچه کشته شد. وی از قول پدرش اضافه کرد که در آنزمان جنگ شدید در ملیکک درگرفته بود. (علی حسنی)
اما ما که در آنزمان ناظر صحنه بودیم، هیچ جنگی بغیر از کشتن عارفی در آهنکشته در نگرفته بود. پس از کشته شدن عارفی نیز نظامیان نهضتی از منطقه عقبنشینی کردند که نه جنگی بوقوع پیوست و نه کدام نظامیان نهضتی دستگیر شدند. (ن. نظری)
علی حسنی از قول پدرش گفت که نهضتیها به رهبری عارفی قبلاً در بابه و نواحی تیلوم حمله کرده آنها را به جان رسانده بودند. (علی احسانی، 2023)
اما برداشت من این است که جنگ بهار 1372 بخاطر این نبود که قبلاً نهضتیها در بابه و هیچه حمله کرده باشند و آنها به انتقام چنین حملات، به چهلباغتوی پشی هجوم کنند. جنگ حمل 1372، ریشه در یک ائتلافی داشت که شعلهایهای جاغوری بخاطر مخالفت با واثق سرکرده نضهت، با خداد عرفانی ائتلاف کرده او را به قدرت رساندند. (مراجعه شود به مدخل: شعلهایهای جاغوری در تحولات سیاسی، ائتلاف سازمان نصر)
علی حسنی از قول پدرش همچنان گفت، وقتی اسیرانی را که شش ماه پیش عارفی به انتقام قتل چمران که از دولنه گرفتار کرده بودند، نیروهای عرفانی پیدا میکنند. پس از آن خشمگین شده دستور میدهند خانه چمران را باید با راکت بزند. درین زمان قوماندان خالقداد حسنی، عرفانی را تهدید کرده نمیگذارد تا خانه چمران با فیر راکت خراب شود. (علی حسنی، از قول پدرش، 2023)
بههرصورت، نگارنده که شاهد آن جنگ بود، نظرم را مطرح کردم. نظر آقای علی حسنی، پسر قوماندان خالقداد را هم آوردم تا دادهها یک جانبه نباشد. آنچه باهم اختلاف نظر نداریم این است که همان روزی که رمضان عارفی در آهنکشته کشته شد، عرفانی و نیروهایش در چهل باغتوی پشی ریختند و پشی فتح شد. اسیرانی که در زندان خانگی عارفی برادر چمران بودند، آزاد شده و یک اسیر مرده بود. از همان لحظه، قساوت و بیرحمی نظامیان و گروهایی که سالها علیه هم جنگیده بودند، بهپای یک قوم و طایفه برچسپ خورد. گفتند مردم پشی اسیران را گرسنگی داده و شکنجه نمودهاند. در حالیکه مردم از اسیر و زندانی اصلاً خبر نبود.
پس از کشته شدن عارفی و شکست نهضتیها در چهل باغتوی پشی، اینبار نوبت نصریها و حزب وحدت بود تا نظامیان مخالف شانرا خلع سلاح کرده و خانوادههای آنان را، بهجرم مشکوک بودن و اسلحه داشتن، تحقیق و شکنجه کنند.
ما در جلد دوم درین مورد، مدخلی را اختصاص میدهیم و موضوع را به تفصیل خواهیم نوشت. (اکنون برای معلومات بیشتر، مراجعه شود به ماجرای ترور چمران درین کتاب)
منابع: مصاحبۀ حضوری رحمانه حسنی با قومندان حسنی. مصاحبۀ اینترنتی رحمانه حسنی با امان حسنی در غزنی، رحمت حسنی در آلمان، علی رضا حسنی در لندن، عطاالله حسنی در پاکستان، قدرت الله حسنی در سویدن، اکرم حسنی در سویدن، در 10 ماه ثور (1402ه ش/2023م).
عکسها، دست نوشتها و نامههای موجوده.
روایتهای از مامورسلمان، عوض خوجیّن و تعداد از هم رزمان قومندان حسنی در دوران جنگهای شوروی سابق، خلقیها، جنگهای هزاره و پشتونها. روایتهای از همسنگران حسنی از جمله حاجی عزیز میرزایی و نوروز ظفری.
مصاحبه حضوری نادر نظری با آقای صمد، یکی از سر گروپهای نظامی معروف به ابوذر جاله، حمل 1372
نویسنده: رحمانه حسنی
درج نظرات نگارنده (ن. نظری) که شاهد آن جنگ بود
ویرایش و اضافات، نادرنظری، 28 جون 2023