-
اسکانیابی طوایف پشی، در مناطق مالستان (سرزمین فعلی چهلباغتوی پشی، جاکه، دادی، پایجُلگه، پَییک، زینگر، قابجوی و ناوه پشی)
از روایتهای تاریخ
بر پایه روایتها و شواهد متعدد، کل مردمان پشی و جاغوری، به اشکال گونهگون از جاهای دیگر مهاجرت کرده و در مناطق فعلی مسکنگزین شدهاند. طبق روایات تاریخی، مردم پشی نسب مُغلی داشته و از نوادگان چنگیزخان بوده است. بهباور غالب، مردم پشی از بدنه و شاخه متعددی تشکیل یافته که عبارتاند از دلکه، خدمت، رحیم داد، بیروز، گزکی، خوجنا و پتیه پشی.
پاشاخان فرزند الادی، الادی ولد اوته، اوته ولد الله دین/علاالدین. الله دین ولد اولیجاتو، اولیجاتو ولد ارغون خان، ارغون خان ولد اباقاخان، اباقاخان ولد الاکوخان بودهاند.
چنانچه به صدههای گذشته مراجعه شود، نحوه زندگی مردمان آنوقت بر پایه ییلاق و نظام فیودالی استوار بوده است. آنگونه که زمینهای زراعی برای شان اهمیت داشته است، مراتع و چراگاههای احشام نیز مهم بوده است. علاوه بر کشت و زرع، مالداری همیشه بهعنوان مکمل معیشت ازش استفاده میشده است.
از اینکه فرزندان الاکوخان و سلطان محمد خدابنده، چطور و چرا اینهمه قبول زحمت فرموده و در قسمت گزک و تاناچوب سکنا گزیدهاند، روایتهای گوناگون و مختلف است. اما آنچه ما در نظر داریم، محل سکونت فعلی، عبارت از ناوه، پایجُلگه، دادی، پییک، جاکه، قابجوی، کادو، تاکهالغو، زینگر، چهلباغتوی پشی و غیره میباشد.
چنانکه ذکر شد، مردم پشی قبل از مهاجرت به این سمت، در مناطق خاکیران، گزگ، تاناچوب و غیره ساکن بودهاند.
بنا به روایت کتاب «پژوهشی در تاریخ هزارهها»، بیش از پانصد هزار خانوار هزاره، توسط غلزاییها، از سالهای 1710م، از شمال قندهار با زور کوچانده شدند که از جمله چهاردسته جاغوری و مردم پشی، ازین دسته بودند.
(حاج کاظم یزدانی، پژوهشی در تاریخ هزارهها)
برپایه روایات بزرگان و قرائن موجود، سرزمین فعلی پشی بسیار بکر و پوشیده از گیاهان متنوع و وسوسهانگیز بوده است. این اقلیم برای کشت و زرع و همچنان مالداری همیشه مناسب میباشد. بههمین دلیل جنگها و درگیریهای فراوانی را برای مالکان قدیم و جدید به ارمغان داشته است. زیرا زمینهایی مانند ناوه و امثالهم، متعلق به مردمان مالستان بوده و در جایجای و هرگوشهی این مناطق، کشت و زرعی را نیز انجام میدادهاند. چنانکه قبرستانی مالستان و مدفن میرادینه، پدرکلان مالستان، در ناوه پشی موجود است. سنه سنگ قبرِ متعلق به میرادینه، 733 هجری شمسی میباشد.
اما به سبب دوری و عدم حراست ازین نواحی، استفاده چندان برای صاحبان خویش نداشته است. ازین خاطر، رمهداران و پیشگامانی چون خوجنا و دیگر قبایل، با اطلاعیافتن از خوشآب و هوا و بکر بودن این ساحات، بهخصوص چهلباغتوی پشی، ساکن این سرزمین میشوند.
پس از آن، چهار دسته دیگر پشی، در بدل نگهداری از مزارع موجود، اجازه چراگاه از مراتع را گرفته و بعد از مدتی بهعنوان اجارهدار، به کشت و زراعت میپردازند. همینطور اجاره داری ادامه داشته تا اینکه صاحبان زمین، بنا به دلایلی اجاره را فسخ میکنند، اما برای چراگاه، منع و مزاحمت ایجاد نمیکنند.
در فاصله چند سال از فسخ اجاره و دست نیافتن به حاصلات و عایداد قابل قبول، بناچار توافق جدید میان طرفین منعقد میشود و بعد از توافق، مردم پشی هوای زیستن دایمی درین سرزمین را در ذهن پرورانند. بناً، طبق رهنمودها و توصیههای شرعی، در هر دامنه حاصلخیز، دست به احیا و (خربه) میزنند و در مدت کوتاهی زمینهای بکر را به کشتهای قابل استفاده توسعه داده کاملا دگرگون میکنند.
مردم مالستان با دیدن چنین مناظر زیبا، مجددآً در صدد فسخ قرارداد برآمده، اینبار ممانعت جدی از مراتع را نیز در دستور کار قرار داده در واقع قصد راندن مردم پشی را از کل منطقه میگیرد. این اقدام موجب شده که مردم پشی، از قرارداد سرباز بزنند و قضیه به خشونت کشیده شود.
درگیری اول که صورت میگیرد، غالب و مغلوب مشخص نمیشود، اما احساس کمزوری و ترس از آینده، سبب میشود که بزرگان پشی، با خوانین قلندر وارد پروتکل دفاعی شوند. توافق ازینقرار بوده که قلندر از نگاه تسلیحات و امکانت جنگی از مردم پشی حمایت کند و پشی از مقام خانی خوانین قلندر سرپیچی ننموده و با آنها وفادار باقی بماند. با این پروتیکول، عزم مردم پشی جدیتر گردیده، استوارتر از قبل بر همهی ساحات پشی امروزی، ادعای مالکیت میکند که در نتیجه، دو جنگ بعدی را در پی داشته است.
در جنگ دومی، رزم آوران پشی، بر مبارزین مالستان چهره گردیده، مقداری از ادعای آنها کاسته میشود. اما در جنگ سومی که بهنحوی سرنوشت ساز بوده است، جنگجویان پشی، علیرغم کمک ننمودن خوانین قلندر، در مقابل مالستانیها صفآرایی میکند. (از یاداشتهای ملااسحاق فاضلی)
طبق سنت خودستاییها و لافزنیهای قهرمانان جنگ که در آنزمان رایج بوده است، دو طرفِ مبارزان؛ فردی را پیشکش میکنند و دو جوان همنام از دو سوی طرف متخاصم را برای مبارزه انتخاب و آماده میکنند.
در آنزمان، قهرمانهای جنگ و افراد شجاع و رزمآور را بنام «باتور» (نترس) یاد میکردند. از قضا، باتور بچههای هردوطرف، همنام بودند که در جنگ اول و دوم همدیگر را آزموده و امتحان کرده بودند.
طرفین بهرسم پوف و پتاقهایی که در آنزمان بهعنوان تاکیک روحیهکشی طرف استفاده میشده است، خودشانرا تعریف و تبلیغ میکنند. پس از لاف و گزافهای مبارزات جنگی، پیشنهاد نبرد تن به تن میکنند و روی شرط خاص به توافق میرسند.
شرط اینگونه بوده که گویا بعد از مغلوب و یا کشته شدن یکی از طرفین، مالکیتِ زمینهای مورد مناقشه، از مُلکیت طرف پیروز گردد. طرفی که مغلوب و یا کشته میشود، بههیج وجه ادعای مالکیت نکند.
بر مبنای همین توافق، هردو طرف وارد میدانِ نبرد میشود و با استفاده از قانون قرعه، (تر و خشک) ضارب و مدافع اولی مشخص میشود. برحسب قرعه، اولین ضارب و حمله کننده، بهنام جوان مالستانی رقم میخورد. مدافع یک پهلوان پشی است که باید مراقب ضربهها باشد. طبق قاعده قرعه جنگ، مهاجم اول، حق وارد کردن سه ضربه پیدرپی را داشته است.
هدفِ ضربت اول پهلوان، فرقِ سرِ طرف بوده که جوان مدافع، با چابکی سپر گرفته خود را بر باسن اسپ میاندازد و شمشیر بر سپر و زین اسپ دفع میشود.
ضربتِ دوم نشانه، گردن مقابل بوده که مدافع در مسیر شمشیر، خود را به پهلو و شکم اسپ چرخش میدهد.
در نوبت آخری، نیت ضارب، زدن از پس گردن و سر طرف را داشته که مدافع خود را روی یال و گردن اسپ انداخته بدین گونه شمشیر را دفع میکند.
اما زمانی که نوبت به جوان پشی میرسد، وی با یکی دو تا حرکت فریبدهنده تاکتیکی؛ بهسمت کمر و ران مقابل، ضربه اصلی را بر فرق سرِ طرف فرود میآورد. زمانیکه ایشان از اسپ نقش زمین میشود، سپاه مالستان، بدن نیمه جان او را بر اسپ گذاشته رویش شال میاندازد و بهطرف مالستانی براه میافتند. بدین ترتیب یک طرف پیروز شده شادی سر میدهند و طرف دیگر مغلوب شده با شیون و زاری، نعش پهلوان شانرا بدوش میکشند.
البته بعد ازین واقعه، کشتار و شبِ خونها فروکش نکرده و چهلباغتوی پشی، طی سه نوبت مورد هجوم مالستانیها قرار گرفت. آخرین شبِ خون آنها، در فصل بهار که سرخآب جاری بوده بهوقوع پیوسته است. در آن شبِ هجومِ مالستانیها، پدرکلان اهالی قلدی، بهنام جلالالدین، تازه متولد شده بوده. مادر نوزاد در حین فرار، بناچار طفل را بالاتر از منطقه مشکه در میان بوتههای الترغنه میاندازد تا زودتر خود را در پناهگاه امن برساند.
بعد از عقبنشینی مهاجمان که آب از آسیاب میافتد، در نیمههای چاشت، مادر طفل با شک و تردید سراغ طفل را گرفته میبیند که جلالالدین انگشتانش را در دهان گذاشته از سرما میلرزد. بههمین دلیل نام جلالالدین پدر کلان قلدی به چُوری معروف میشود. یعنی در زمان تهاجم و چورِ مالستانیها، جلالالدین متولد میشود و ازین خاطر وی را چُوری یاد میکند. به این معنا که در شب چور متولد شده است.
منابع:
- از یاد داشتهای محمد جمعه نورگ
- فرستنده و گردآوری: حنیف کارگر
- کتابِ، پژوهشی در تاریخ هزارهها، حاج کاظم یزدانی
- ویرایش و اصلاح: نادرشاه نظری، 18 می2023