• آغاز شورش 1358

از رویداد تاریخ منطقه

در تابستان سال 1358، شورش‌های مردمی علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در چهل‌باغتوی پشی آغاز یافت. از بابه خبرهایی شنیده می‌شد که چند نفر علیه معلمین مکتب شورش کرده بودند. برخی از معلمین مکتب چهل باغتوی پشی که اعضای حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و به خلقی‌ها معروف بودند، مردم را علیه مخالفین دولت در بابه تبلیغ می‌کردند.

درس‌های مکتب تقریباً در حال سقوط بود و مکتبِ ما، محل تبلیغ و ترویج فعالیت‌های سازمانی شده بود. معلمان از شاگردان باهوش برای جاسوسی استفاده می‌کردند و شرایط چنان بیم‌ناک و ترس‌آور شده بود که خانواده‌ها جرئت نداشتند جلو فرزندانِ شان، درباره مسایل سیاسی و شورش علیه دولتِ خلق و پرچم، چیزی بگویند.

گرچه در چهل باغتوی پشی هنوز کسی دستگیر نشده بود، ولی معلمان خلقی، لیست‌های بلندی را از کسانی که اسلحه داشتند تهیه کرده بودند. تفنگ پخته در آنزمان در چهل باغتوی پشی نبود، اما تفنگ سربی را که مردم برای بازی گیرگ‌زنی استفاده می‌کردند، در لیست جمع‌آوری قرار داشت.

اوضاع سیاسی منطقه به شدت زیر نظر معلمان حزبی قرار داشت، ولی اربابان و متنفذین محل هم مخفیانه در حال سازماندهی بودند. یک روز در مکتب آوازه دوید که فردا مردم چهل باغتوی پشی در حمایت از حکومت، بسیج شده برای سرکوبی شورشیان بابه نیرو می‌فرستند. همه‌ی شاگردان فقط همینقدر می‌دانستند و این خبر را خودبخود در خانواده‌های شان پخش کردند. فردا اولِ وقت، همه‌ی مردم نزدیک کوتل جاشه و در جوار درختان اهالی قریه روشنک جمع شدند. بغیر از معلمان خلقی، اغلب می‌دانست که این تجمع برای بسیج مردم منطقه علیه ولسوالی سنگماشه است.

معلم ظاهر خلقی، مردم را جمع کرده درباره معنای اخوان‌المسلین و اخوان ‌الشیاطین توضیحات می‌داد. افراد عادی که از جریان بی‌خبر بودند، گاهی به تجمع اربابان می‌رفتند که آنان هیبت کرده از خودشان دور می‌کردند و از آنجا مجبور شده زیر کله معلم ظاهر می‌آمدند.

مردم درین گیر و دار گرفتار بود که از حلقه تجمعی اربابان یکی دویده گفت، آمد آمد. با انگشتش که اشاره کرد، دیدیم یک نفر بر اسپ سفید سوار شده به سوی جمعیت جولان می‌کند. ارباب‌ها چند نفر را فرستادند تا معلم ظاهر را به گپ بگیرند که از موضوع خبر نشود. معلم ظاهر خلقی درین زمان درباره ارتجاع و امپریالیسم امریکا صحبت می‌کرد و مردم جلویش تجمع کرده بود. من که پسر کنجکاو و ناظر این صحنه بودم، گاهی به محفل معلم و گاهی به جرگه اربابان با شتاب سر می‌زدم. ارباب‌ها، قاصد را از پیام رسانی برای همه‌ی مردم منع کرده گفتند که باید اول مسئله معلم ظاهر حل شود.عوض پهلوان توغلوغ که در آنزمان یک مرد قوی‌هیکل و جسور بود، آهسته‌آهسته به معلم ظاهر نزدیک شد. معلم پیش روی یک درخت ارر ایستاد شده برای جمعیت سخن می‌گفت. عوض پهلوان، اول آرام آرام ولی خوب که نزدیک شد؛ ناگهان خیز زد و با دستان دراز و نیرومندش، معلم را در بغل گرفت. معلم غفلتاً خودش را در پنجه‌ی یک مرد قوی‌هیکل دید و فهمید که قصه از چه قرار است. درین زمان بوستان آسیا‌خانه و محمدالله سرقول، تفنگ کره‌بین معلم را از دستش قاپیدند و کسی فریاد زد که مواظب باشید دستش به تفنگچه‌اش نرسد.

جمعیت با مشاهده صحنه، از هر طرف به معلم هجوم آورد. معلم که چند دقیقه پیش از مقاومت و مبارزه علیه اشرار و اخوان‌الشیاطین حرف می‌زد؛ عاجزانه فریاد زد: «من تسلیم هستم، من تسلیم هستم!»

اما مردم جُسه‌ی نحیف معلم را همچون جسد آهوی شکارشده به سوی خود می‌کشیدند و صدای آخ و اوخ معلم بلند شد. درین زمان چند تا ارباب همدیگر را صدا زده متوجه ساختند که مواظب معلم باشند.

ارباب‌ها که صلابت مجاب مردم را خوب بلند بودند، به چند نفری که به معلم نزدیک شدند، دشنام‌های بلند داده و با سیلی آنان را پس زده معلم را از چنگال شان رها ساختند. اگر اربابان یک دقیقه دیر می‌جنبیدند، معلم زیر دستان مهاجمین جان می‌داد.

وقتی خطر رفع شد؛ رمضان قریه‌دار نورگ، هردو معلم را مخاطب قرار داده دلداری داد. قریه‌دار گفت که چون در منطقه ما از شما کسی کدام خیانت ندیده، ما هردوی شما را مثل گُل نگهداری کرده به خانواده‌های تان تسلیم خواهیم داد. اما تا زمانی‌که اوضاع مساعد نشده باشد؛ ما مسئول حفظ و نگهداری شما هستیم و اجازه نمی‌دهیم کسی به شما آسیب برساند. بناً هردو معلم را با چند محافظ به خانه ما فرستادند و من برای شان چای بردم و خودم برگشتم به جمعیت. (ن. نظری)

اکنون همه‌ی جمعیت به اطرف آن مردِ اسپ‌سوار حلقه زده بود. مرد خودش را قاصد قربان مهتر سنگماشه معرفی کرده نامه او را به مردم به خوانش گرفت. در نامه تاکید شده بود که همه‌ی طوایف جاغوری و مناطق حومه آن، خودشانرا برای تصرف ولسوالی جاغوری در اطراف ولسوالی جابجا کرده و سنگر گرفته‌اند. تنها مردم چهل باغتوی پشی مانده که اینک توسط این نامه از شما دعوت می‌شود که هرچه عاجل‌تر خود تانرا برسانید.

همه پیام را شنیده و همان روز تفنگ‌های شانرا به شانه‌ها کرده روانه جنگ شدند. وقتی آنجا رسیده بودند، تازه متوجه شدند که قربان مهتر به تمامی مناطق جاغوری چنین پیامی فرستاده و اولین کسانی که در اطراف ولسوالی سنگر گرفته بودند، همین‌ مردم چهل‌باغتوی پشی بودند.

آنزمان انگیزه مبارزاتی و ایمان مذهبی برای جنگیدن و سرنگونی رژیم تره‌کی بسیار قوی و مستحکم بود. چنانکه ولسوالی جاغوری در کمتر از دوهفته به تصرف مردم در آمد و حکومت سقوط کرد.

فرهنگ حاکم در آنزمان فرهنگ فئودالی بود که خان‌ها، ارباب‌ها و متنفذین محلی، در آن نقش برجسته و تعین‌کننده داشت. این فرهنگ به‌دلیل ساختار اجتماعی و طبقاتی، خوبی‌ها و بدی‌های خودش را داشت. یکی از خصلت فرهنگ فئودالی این بود که درین فرهنگ؛ به توده‌های عوام، هرگز اجازه سرکشی و بی‌بند و باری داده نمی‌شد. همه‌ی مسایل و دعواهای حقوقی بدست چند ارباب و موی‌سفید حل و فصل می‌گردید. ممکن بود در چنین نزاع‌ها و مرافعه، قضاوتِ‌ها چنان عادلانه صورت نمی‌گرفت، ولی هرگز زمینه رشوه‌خواری‌ها و سواستفاده فراهم نمی‌گردید.

همانگونه که در بالا ذکر کردم؛ اگر تسلط ارباب‌ها در منطقه نبود، معلم ظاهر، همان روز بدست مهاجمین به قتل می‌رسید. اما دوهفته پس از اینکه ولسوالی سقوط کرد، در قریه‌ مدگ، مردم یک اسیر را به‌جرم سرباز بودن با خودشان به کوه بلند کرده با تیر زدند و جسدش را همانجا زیر سنگ و خاک دفن کردند. این عسکر نوجوان، سرباز اجباری و از تاجیک‌های شمالی بود.

نادرشاه نظری، 25 مارچ 2023

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *